محمدعلی جمال‌زاده

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-

محمدعلی جمالزاده و اسرار مگو

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-

سید محمدعلی جمال‌زاده جایگاهی یکتا در ادبیات معاصر ایران دارد. نقش برجسته‌اش در تجدید حیات ادبیات کشور ما، او را در شمار یکی از نوآوران زبان امروزی فارسی قرار می‌دهد؛

دوران کودکی

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-

جمال‌زاده در خانواده‌ای مذهبی سال1274 در اصفهان به دنیا آمد. او فرزند سید جمال‌الدین واعظ اصفهانی بود. واعظ اصفهانی در اصفهان زندگی می‌کرد، اما غالباً برای وعظ به شهرهای مختلف سفر می‌کرد. جمال‌زاده پس از ۱۰ سالگی پدر خود را در برخی از سفرها همراهی می‌کرد. وی به همراه خانواده در سال ۱۳۲۱ به تهران مهاجرت کرد.

جمال‌زاده حدود دوازده سال داشت که پدرش او را برای تحصیل به بیروت فرستاد. در دوران اقامت او در بیروت؛ اوضاع سیاسی ایران تغییر کرد، در آن زمان محمد علی شاه قاجار مجلس را به توپ بست و هر یک از آزادی‌خواهان با مشکلاتی مواجه شدند. پدر جمال‌زاده خود را به همدان رساند تا از آنجا به عتبات فرار کند، ولی در آن‌جا دستگیر شد و به بروجرد برده شد. امیر افخم، حاکم بروجرد دستور اعدام او را صادر کرد.

دوران جوانی

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

جمال زاده در بیروت با ابراهیم پور داود و مهدی ملک‌زاده فرزند ملک المتکلمین چندین سال هم دوره بود. در سال ۱۹۱۰ تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به اروپا برود. سپس از راه مصر عازم فرانسه شد. در آنجا ممتازالسلطنه سفیر ایران به وی پیشنهاد کرد که برای تحصیل به لوزان سوئیس برود. سید محمدعلی تا سال ۱۹۱۱ در لوزان بود، پس از آن به شهر دیژون در فرانسه رفت و دیپلم حقوق خود را از دانشگاه آن شهر گرفت.

فعالیت ها

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

همزمان با جنگ جهانی کمیته‌ای به نام کمیته ملیون به رهبری سید حسن تقی زاده برای مبارزه با روسیه و انگلیس در برلن تشکیل شد. این کمیته سید جمال الدین را به همکاری دعوت نمود. سید جمال الدین در سال ۱۹۱۵ به برلن رفت و تا سال ۱۹۳۰ در آن جا اقامت داشت. پس از اقامت کوتاهی در برلن برای ماموریت از طرف کمیته ملیون به بغداد و کرمانشاه رفت و مدت شانزده ماه در آنجا اقامت داشت. در بازگشت به برلن مجله کاوه (۲۴ ژانویه ۱۹۱۶ اولین شماره آن به چاپ رسید) وی را به همکاری دعوت کرد و تا تعطیلی مجله(۳۰ مارس ۱۹۲۲) به همکاری خود با تقی زاده ادامه داد.جمال زاده در کتاب خاطرات خود درباره آن دوران می گوید:این روزنامه به قدر مقدور مسلک خود را در طرز روزنامه نگاری حفظ نمود.یعنی برای آزادی و استقلال ایران و تنقید دشمنان ایران کوشیدم(خاطرات سید محمد علی جمال زاده، ایرج افشار،تهران، شهاب ثاقب،1378، ص117)

پس از تعطیلی مجله کاوه، سرپرستی محصلین ایرانی در سفارت ایران را به عهده گرفت. او به مدت هشت سال این مسئولیت را به عهده داشت، تا اینکه در سال ۱۹۳۱ به دفتر بین المللی کار وابسته به جامعه ملل پیوست. پس از بازنشستگی در سال ۱۹۵۶ از برلن به ژنو رفت و تا پایان عمر در آنجا اقامت داشت.

جمالزاده بیشتر عمر خود را در خارج از ایران سپری کرد. اما می‌توان گفت که که تمام تحقیقاتش در باره ایران و زبان فارسی و گسترده کردن دانش ایرانیان بود. علیرغم اینکه در رشته حقوق تحصیل کرد ولی در باره حقوق مطلبی ننوشت.

سبک نگارش

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

محمدعلی جمالزاده را همراه با صادق هدایت و بزرگ علوی سه بنیانگذار اصلی ادبیات داستانی معاصر فارسی می‌دانند. داستان کوتاه فارسی شکر است را که در کتاب یکی بود یکی نبود او چاپ شده‌است، عموماً به عنوان نخستین داستان کوتاه فارسی به شیوهٔ غربی می‌شمارند. این داستان پس از هزار سال از نثرنویسی فارسی نقطه عطفی برای آن به شمار می‌رفت. به علاوه، مقدمهٔ جمالزاده بر کتاب یکی بود یکی نبود سند ادبی مهم و در واقع بیانیه نثر معاصر فارسی است. در این مقدمه جمالزاده مواکداً بیان می‌کند که کاربرد ادبیات مدرن نخست بازتاب فرهنگ عامه و سپس انعکاس مسائل و واقعیتهای اجتماعی است.

جمال زاده،هنگام خلق داستان یکی بود یکی نبود توانست زبان داستانی نوین فارسی را به نمایش گذارد. سادگی و بی آلایشی نثر او در وهله اول توجه عمومی را بسیار جلب کرد و رفته رفته ادیبان و نویسندگان را به پیروی از آن سبک واداشت.

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

او در درجه اول به مضامین اجتماعی و سیاسی مدنظر خود اهمیت می داد و سعی می کرد از تمامی ابزار و سازه ها در جهت تفهیم، نه ایجاد توهم و ابهام، مسائل یاد شده سود جوید. جمال زاده پس از مضمون به سبک داستان نویسی توجه داشت. پیش از چاپ کتاب یکی بود یکی نبودنثر فارسی بسیار سنگین ، فاضلانه و غیر قابل فهم برای عوام بود. جمال زاده که تحت تاثیر اندیشه های پدر بودبر آن شدتا خالق نثری سلیس و روان باشد.او بر آن بود تا از اصطلاحات و تعابیر عامیانه استفاده کند و داستان را برای عوام قابل درک سازد.

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

جمال زاده از همان ابتدا با خلق یکی بود یکی نبودخود را پایبند مکتب رئالیسم کرد و تا پایان کار به آن وفادار ماند. علاقه و تمایل او به شیوه داستان نویسی باعث نشد تا صرفا در پی خلق داستان باشد و داستان را هدفاصلی خود قرار دهد. بله او از داستان به عنوان ابزاری استفاده کرد تا دیدگاه ها و عقاید خود را مطرح سازد.

از عناصر شکل گیری سبک جمال زاده می توان به مواردی چون طنز، ساده نویسی، بیان عقاید و دیدگاه های رایج و به کارگیری اصطلاحات عامیانه اشاره داشت.

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

جمال زاده در ترسیم جامعه ایرانی پیوسته به بی نظمی، نابسامانی، دروغ، نیرنگ، منفعت طلبی، اغفال مردم، استبداد،رشوه خواری، تعصب کورکورانه، گناه، بی تفاوتی عوام، استفاده از مواد مخدر و...اشاره دارد؛چراکه او پیش از ترک ایران در دوره مشروطیت شاهد چنین مسائلی بود.

باید به این نکته اشاره داشت که مضامین مورد استفاده نویسنده در بدو امر بسیار تازه و نو می نمود اما به دلیل دوری از وطن رفته رفته مضامین یاد شده تکراری شد و آن حالت برندگی خود را از دست داد.

مضامین به کار گرفته شده بیشتر حول محور جامعه، اخلاق،دین، سیاست و گاه موقعیت زن می چرخد. به بیانی می توان مدعی بود که جمال زاده با طرح معضلات مردم در مضامین یاد شده در صدد است تا انسانها را به سوی رفع نواقص و تکامل هدایت کند.

آثار جمال زاده

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

گنج شایان (چاپ برلین، ۱۳۳۵ ه. ق.)، تاریخ روابط روس با ایران (چاپ برلین، چاپ تهران ۱۳۷۲)، پندنامهٔ سعدی یا گلستان نیکبختی (۱۳۱۷)، قصه قصه‌ها (از روی قصص‌المعمای تنکابنی، ۱۳۲۱)، بانگ نای (داستان‌های مثنوی معنوی، ۱۳۳۷)، فرهنگ لغات عوامانه (۱۳۴۱)، طریقهٔ نویسندگی و داستان‌سرایی (۱۳۴۵)، سرگذشت حاجی‌بابای اصفهانی (۱۳۴۸)، اندک آشنایی با حافظ (۱۳۶۶).

داستان‌ها

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

یکی بود، یکی نبود ۱۳۰۰ ، عمو حسینعلی‌ (جلد اول شاهکار) ۱۳۲۰، سر و ته یه کرباس ۱۳۲۳ (۱۹۴۴)، دارالمجانین ۱۳۲۱ (۱۹۴۲)، زمین، ارباب، دهقان، صندوقچه اسرار ۱۳۴۲ (۱۹۶۳)، تلخ و شیرین ۱۳۳۴ (۱۹۵۵)، شاهکار (دو‌جلدی) ۱۳۳۷، فارسی شکر است، راه‌آب‌نامه، قصه‌های کوتاه برای بچه‌های ریش‌دار ۱۳۵۲ (۱۹۷۳)، قصهٔ ما به سر رسید ۱۳۵۷ (۱۹۷۸)، قلتشن دیوان ۱۳۲۵ (۱۹۴۶)، صحرای محشر، هزار پیشه ۱۳۲۶ (۱۹۴۷)، معصومه شیرازی ۱۳۳۳ (۱۹۵۴)، هفت کشور، قصه‌های کوتاه قنبرعلی ۱۳۳۸ (۱۹۵۹)، کهنه و نو، یاد و یاد بود، قیصرو ایلچی کالیگولا اطورروم، غیر از خدا هیچکس نبود ۱۳۴۰ (۱۹۶۱)، شورآباد ۱۳۴۱ (۱۹۶۲)، خاک و آدم، آسمان و ریسمان ۱۳۴۳ (۱۹۶۴)، مرکب محو ۱۳۴۴ (۱۹۶۵)

سیاسی واجتماعی

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

آزادی وحیثیت انسانی (۱۳۳۸)، خاک وآدم (۱۳۴۰)،

زمین، ارباب، دهقان (۱۳۴۱)،

خلقیات ما ایرانیان (۱۳۴۵)،

تصویر زن در فرهنگ ایران (۱۳۵۷)،

ترجمه

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

قهوه خانه سورات یا جنگ هفتاد ودو ملت (برناردن دو سن پیر) (۱۳۴۰ق) ، ویلهلم تل(شیللر) (۱۳۳۴)،داستان بشر(هندریک وان لون) (۱۳۳۵)، دون کارلوس(مولیر) ،خسیس(مولیر) ،داستانهای برگزیده ، دشمن ملت(ایبسن) ، داستانهای هفت کشور(مجموعه) ، بلای ترکمن در ایران قاجاریه(بلوک ویل) ، قنبرعلی جوانمرد شیراز(آرتور کنت دوگوپینو) ، سیر وسیاحت در ترکستان وایران(هانری موزر) ، جنگ ترکمن(آرتورکنت دوگبینو)

سایر

کشکول جمالی، صندوقچه اسرار

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

درگذشت

زندگینامه سید محمدعلی جمالزاده نویسنده معاصر ایران

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

محمدعلی جمالزاده در ادبیات داستانی ایران زمین همان نقش شایسته ای را در نثر دارد که نیما در شعر پارسی داشت. با این تفاوت چشمگیر که نیما اگروزن و قافیه را شکست این بدعت او بر زمینه ای استوار و دیرین سال بود، اماکاری که جمالزاده کرد نوآوری سبکی بودکه تا آن زمان سابقه نداشت.

جمال‌زاده در زمستان ۱۳۷۶ پس از آن که از آپارتمانش در خیابان رو دو فلوریسان ژنو به یک خانه سالمندان منتقل شد درگذشت. بنا بر نوشتهٔ ثبت شده در کنسولگری ایران در سال ۱۳۷۰، پس از درگذشت او ۲۶ هزار برگ از نامه‌ها، دستنوشته‌ها و عکس‌های او در خانه‌اش به سازمان اسناد ملی تحویل داده شده‌است. جمالزداه روز هفدهم آبان ۱۳۷۶ در شهر ژنو- کنار دریاچه لمان-در سن یکصدو دو سالگی درگذشت.

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درپنجشنبه ۲ فروردین ۱۴۰۳ و ساعت 19:21 |

ترجیع‌بند معروف هاتف:

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

ای فدای تو هم دل و هم جان

وی نثار رهت هم این و هم آن

دل فدای تو، چون تویی دلبر

جان نثار تو، چون تویی جانان

دل رهاندن زدست تو مشکل

جان فشاندن به پای تو آسان

راه وصل تو، راه پرآسیب

درد عشق تو، درد بی‌درمان

بندگانیم جان و دل بر کف

چشم بر حکم و گوش بر فرمان

گر سر صلح داری، اینک دل

ور سر جنگ داری، اینک جان

دوش از شور عشق و جذبهٔ شوق

هر طرف می‌شتافتم حیران

آخر کار، شوق دیدارم

سوی دیر مغان کشید عنان

چشم بد دور، خلوتی دیدم

روشن از نور حق، نه از نیران

هر طرف دیدم آتشی کان شب

دید در طور موسی عمران

پیری آنجا به آتش افروزی

به ادب گرد پیر مغبچگان

همه سیمین عذار و گل رخسار

همه شیرین زبان و تنگ دهان

عود و چنگ و نی و دف و بربط

شمع و نقل و گل و مل و ریحان

ساقی ماه‌روی مشکین‌موی

مطرب بذله گوی و خوش‌الحان

مغ و مغ‌زاده، موبد و دستور

خدمتش را تمام بسته میان

من شرمنده از مسلمانی

شدم آن جا به گوشه‌ای پنهان

پیر پرسید کیست این؟ گفتند:

عاشقی بی‌قرار و سرگردان

گفت: جامی دهیدش از می ناب

گرچه ناخوانده باشد این مهمان

ساقی آتش‌پرست آتش دست

ریخت در ساغر آتش سوزان

چون کشیدم نه عقل ماند و نه هوش

سوخت هم کفر ازان‌و هم ایمان

مست افتادم و در آن مستی

به زبانی که شرح آن نتوان

این سخن می‌شنیدم از اعضا

همه حتی الورید و الشریان

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الا هو

از تو ای دوست نگسلم پیوند

ور به تیغم بُرند بند از بند

الحق ارزان بود ز ما صد جان

وز دهان تو نیم شکّرخند

ای پدر پند کم دِه از عشقم

که نخواهد شد اهل این فرزند

پندِ آنان دهند خلق، ای کاش

که ز عشق تو می‌دهندم پند

من ره کوی عافیت دانم

چه کنم کاوفتاده‌ام به کمند

در کلیسا به دلبری ترسا

گفتم: «ای جان به دام تو در بند

ای که دارد به تار زنارت

هر سر موی من جدا پیوند

ره به وحدت نیافتن تا کی

ننگ تثلیث بر یکی تا چند؟

نام حقِّ یگانه چون شاید

که اَب و ابن و روحِ قُدْس نهند؟»

لب شیرین گشود و با من گفت

-وز شکرخند ریخت از لب قند-

که گر از سرِّ وحدت آگاهی

تهمت کافری به ما مپسند

در سه آیینه شاهد ازلی

پرتو از روی تابناک افگند:

سه نگردد بَریشَم ار او را

پرنیان خوانی و حریر و پرند

ما در این گفتگو که از یک سو

شد ز ناقوس این ترانه بلند

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الا هو

دوش رفتم به کوی باده فروش

ز آتش عشق دل به جوش و خروش

مجلسی نغز دیدم و روشن

میر آن بزم پیر باده فروش

چاکران ایستاده صف در صف

باده خواران نشسته دوش بدوش

پیر در صدر و می‌کِشان گِردَش

پاره‌ای مست و پاره‌ای مدهوش

سینه بی‌کینه و درون صافی

دل پر از گفتگو و لب خاموش

همه را از عنایت ازلی

چشم حق‌بین و گوش رازنیوش

سخنِ این به آن هنیئاً لک

پاسخِ آن به این که بادت نوش

گوش بر چنگ و چشم بر ساغر

آرزوی دو کون در آغوش

به ادب پیش رفتم و گفتم:

ای تو را دل قرارگاه سروش

عاشقم دردمند و حاجتمند

درد من بنگر و به درمان کوش

پیرْ، خندان به طنز با من گفت:

ای تو را پیرِ عقلْ حلقه به گوش

تو کجا ما کجا که از شرمت

دختر رَز نشسته بُرقَع‌ْپوش

گفتمش: «سوخت جانم، آبی ده

و آتش من فرونشان از جوش؛

دوش می‌سوختم از این آتش

آه اگر امشبم بُوَد چون دوش»

گفت خندان که: «هین پیاله بگیر»

ستدم، گفت: هان! زیاده منوش!

جرعه‌ای درکشیدم و گشتم

فارغ از رنج عقل و محنت هوش

چون به هوش آمدم یکی‌دیدم

مابقی را همه خطوط و نقوش

ناگهان در صوامع ملکوت

این حدیثم سروش گفت به گوش

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الا هو

چشم دل باز کن که جان بینی

آنچه نادیدنی است آن بینی

گر به اقلیم عشق روی آری

همه آفاق گلستان بینی

بر همه اهل آن زمین به مراد

گردش دور آسمان بینی

آنچه بینی دلت همان خواهد

وانچه خواهد دلت همان بینی

بی‌سر و پا گدای آن جا را

سر به ملک جهان گران بینی

هم در آن پا برهنه قومی را

پای بر فرق فرقدان بینی

هم در آن سر برهنه جمعی را

بر سر از عرش سایبان بینی

گاه وجد و سماع هر یک را

بر دو کون آستین‌فشان بینی

دلِ هر ذره را که بشکافی

آفتابیش در میان بینی

هرچه داری اگر به عشق دهی

کافرم گر جوی زیان بینی

جان گدازی اگر به آتش عشق

عشق را کیمیای جان بینی

از مضیق جهات درگذری

وسعت ملک لامکان بینی

آنچه نشنیده گوش آن شنوی

وانچه نادیده چشم آن بینی

تا به جایی رساندت که یکی

از جهان و جهانیان بینی

با یکی عشق ورز از دل و جان

تا به عین‌الیقین عیان بینی

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الا هو

یار بی‌پرده از در و دیوار

در تجلی است یا اولی‌الابصار

شمع جویی و آفتاب بلند

روز بس روشن و تو در شب تار

گر ز ظلمات خود رهی بینی

همه عالم مشارق انوار

کوروَش قائد و عصا طلبی

بهر این راه روشن و هموار

چشم بگشا به گلستان و ببین

جلوهٔ آب صاف در گل و خار

ز آب بی‌رنگ صد هزاران رنگ

لاله و گل نگر در این گلزار

پا به راه طلب نه و از عشق

بهر این راه توشه‌ای بردار

شود آسان ز عشق کاری چند

که بود پیش عقل بس دشوار

یار گو بالغدو و الآصال

یار جو بالعشی والابکار

صد رهت لن ترانی ار گویند

بازمی‌دار دیده بر دیدار

تا به جایی رسی که می‌نرسد

پای اوهام و دیدهٔ افکار

بار یابی به محفلی کآنجا

جبرئیل امین ندارد بار

این ره، آن زاد راه و آن منزل

مرد راهی اگر، بیا و بیار

ور نه ای مرد راه چون دگران

یار می‌گوی و پشت سر می‌خار

هاتف، ارباب معرفت که گهی

مست خوانندشان و گه هشیار

از می و جام و مطرب و ساقی

از مغ و دیر و شاهد و زنار

قصد ایشان نهفته اسراری است

که به ایما کنند گاه اظهار

پی بری گر به رازشان دانی

که همین است سر آن اسرار

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الا هو

تفسیر جالب اینشتین از شعر هاتف اصفهانی

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

هاتف اصفهانی؛ شاعر نامدار قرن دوازدهم

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

سید احمد حسینی متخلص به هاتف اصفهانی از شعرای نامی ایران در عهد افشاریه و زندیه است. وی اصالتاً از خانواده‌ای آذربایجانی بود ولی در اصفهان بدنیا آمد. سید احمد درکودکی به تحصیل علوم قدیمه و از جمله ادبیات فارسی و عربی، طب، منطق و حکمت پرداخت و گذشته از علم طب که در آن تسلط داشت، به یکی از سرآمدان زبان عربی مبدل گشت و اشعاری به زبان عربی سرود. هاتف در جوانی به سرودن اشعار خود پرداخت و در طول زندگی آرام خود از مدح شاهان و روی آوردن به دربار سلاطین خود داری کرد و بیشتر به مطالعه و حکمت و عرفان‌مشغول بود. وی در سال ۱۱۹۸ درگذشت.

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

هاتف در جوانی به تحصیل ریاضی و حکمت و طب پرداخت و در این فنون گویا از محضر میرزا محمد نصر اصفهانی استفاده کرده است . و در شعر استاد راهنمای او مشتاق بوده است.

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

در حلقه درس این دو استاد با صباحی و اذر و صهبا دوستی تمام یافته و رشته این دوستی تا پایان عمر پایدار ماند و چنانک از برخی اشعار او بر میاید وی در آخر عمر به یک جا قرار نداشته و غالبا بین شهر های اصفهان ، قم و کاشان در سفر و رفت و آمد بوده و سرانجام در سال 1163 - 1198 هجری - در قم چشم از جهان فرو بست و در همان جا به خاک سپرده شده است.

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

هاتف یکی از معروف ترین شاعران دوره زندیه است . وی در سرودن انواع غزل و قصیده ، رباعی و ترجیح بند تواناست . از او قصاید و قطعاتی نیز به زبان عربی بر جای مانده است.

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

هاتف از نظر لفظ و معنی پیرو سعدی است . غزل های وی از غزل های شیخ ماثر است و گاهی تعبیرات سعدی را با بیانی دیگر در ابیات خود می نشاند . هر چند که هاتف در شیوه سخن سرایی ، سبک عراقی را برگزیده است اما از نفوذ شیوه سخن سرایان عهد خود نیز بر کنار نمانده و غزل های وی در زیر نفوذ شیوه شعرایی مانند کلیم و صائب ردیف های اسمی پیدا کرده ایت و در دیوان او غزل بی ردیف نادر است ولی قصاید وی هیچ کدام ردیف ندارد.

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

هاتف اصفهانی شاعری توانا و مسلط به زبان و ادب فارسی بود. وی از سبک شعرای متقدم ایران به ویژه حافظ و سعدی پیروی می کرد و طبع خود را در سرایش تمامی قالب های شعری اعم از غزل، قصیده و رباعی، ترجیع‌بند و ترکیب‌بند آزمود. شهرت عمده هاتف به سبب شاهکار بزرگ ادبی او (ترجیع‌بند عرفانی) است که در آن هم از حیث حسن ترکیب الفاظ و هم از حیث توصیف معانی داد سخن داده است. وی مرثیه های زیبایی نیز با استفاده از ماده تاریخ (حروف ابجد) در مرگ بزرگان و دوستان خود سرود که این اشعار از ارزش بالایی برخوردارند.

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

مهم‌ترین اثر باقی‌مانده از هاتف اصفهانی دیوان اشعار او و چند صد بیت شعر به‌زبان عربی است.

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درشنبه ۹ دی ۱۴۰۲ و ساعت 21:15 |

حسین خواجه امیری

بیوگرافی حسین خواجه امیری مشهور به ایرج

(ایرج) (۱۳۱۱-)

حسین خواجه امیری (زادهٔ ۱۱ دی ۱۳۱۱) که به صورت حرفه‌ای با نام ایرج شناخته می‌شود، خواننده موسیقی سنتی ایرانی است.

به ایرج لقب «پهلوان آواز» را داده‌اند و در میان طرفدارانش با این لقب شناخته می‌شود. محمدرضا شجریان دربارهٔ وی گفته بود: «صدای ایرج در تاریخ آوازخوانی ما یک متر و معیار است و هر کس بخواهد در بالاترین حد حنجره صدایی را مثال بزند، می‌گوید صدا شبیه صدای ایرج است».ایرج در دوران قبل از انقلاب علاوه بر موسیقی سنتی و برنامه گل‌ها، در فیلم‌فارسی‌ها نیز ترانه‌هایی خواند. او پدر احسان خواجه‌امیری، خواننده و آهنگساز و الیکا خواجه‌امیری، نوازنده است.

روزنه امید ...

حسین خواجه امیری در ۱۱ دی ۱۳۱۱ در روستای خالدآباد نطنز از توابع استان اصفهان در خانواده‌ای هنرمند به‌دنیا آمد. پدربزرگش

ملا میرزا از خوانندگان بنام زمان ناصرالدین شاه بود و پدرش نعمت‌اللّه که از صدایی خوش و رسا برخوردار بود و ردیف می‌دانست، مدت‌ها او را تحت تعلیم خویش قرار داد. حسین در همان زمان در مراسم تعزیه‌خوانی شرکت می‌کرد و نزد تعزیه‌خوانانی که ردیف و دستگاه می‌دانستند، آواز آموخت.

وی پس از پایان تحصیلات ابتدایی به تهران رفت و در یک مهمانی با حمید وفادار، برادر مجید وفادار آهنگساز بزرگ آشنا شد. وفادار که در آن مهمانی آواز اثرگذار ایرج را شنیده بود او را به ابوالحسن صبا معرفی کرد. ایرج در سال ۱۳۲۶ به مکتب ابوالحسن صبا راه یافت و دو سال پیاپی در حضور او دانسته‌های خویش را تکمیل کرد و به وسیلهٔ وی به ابراهیم منصوری که مسئولیت سرپرستی رادیو ایران را برعهده داشت معرفی شد و چون مورد تأیید صبا بود از او آزمونی گرفته نشد. از این تاریخ به بعد همکاری ایرج با ارکستر ابراهیم منصوری شروع شد و برنامه‌های متعددی را اجرا کرد. وی پس از مدتی در سال ۱۳۲۹ در دانشکده افسری ارتش پذیرفته شد و در آنجا نیز شب‌های جمعه از ساعت ۷:۳۰ تا ۸ در برنامهٔ ارتش شرکت و با ارکستر محمدعلی بهارلو برنامه اجرا می‌کرد. در سال ۱۳۳۰ اکبر گلپایگانی و جمشید مشایخی که هر دو از نام‌آوران و بزرگان هنر ایران در زمینه موسیقی و سینما هستند نیز در دانشکدهٔ افسری پذیرفته شدند و از همان زمان، دوستی ایرج و گلپا شکل گرفت و این دوستی ادامه یافت. ایرج که نام اصلی او حسین است در آن زمان به خاطر محدودیت‌های ارتش نمی‌توانست از اسم اصلی خود در اجرای برنامه‌های هنری موسیقی استفاده کند به همین دلیل نام مستعار ایرج، که نام برادرش بود را برای خود برگزید و در این سال‌ها یعنی از ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۶ با ارکسترهای مختلف از جمله ارکسترهای ابراهیم منصوری، عبدالله جهان‌پناه، محمدعلی بهارلو، نصرالله زرین‌پنجه، مهدی خالدی، جواد لشکری، بزرگ لشکری و… برنامه اجرا کرد. موفقیت‌های ایرج ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۳۳۶ به دعوت داوود پیرنیا بنیان‌گذار برنامهٔ گل‌ها به این برنامهٔ مشهور راه یافت و در نخستین همکاری خود با این برنامه برگ سبز ۴۳ را در مایهٔ شور-ابوعطا و با همکاری علی تجویدی و فرهنگ شریف و امیر ناصر افتتاح خواند. از همان زمان همکاری او با برنامه گل‌ها ادامه یافت.

ایرج علاوه بر اجرای برنامه‌های مختلف رادیویی به اجرای ترانه و آواز برای فیلم‌های فارسی همت گماشت و بازیگران زیادی از جمله محمدعلی فردین، منوچهر وثوق، رضا بیک‌ایمانوردی و… ترانه‌های وی را لب‌خوانی می‌کردند. نخستین فیلمی که ایرج در آن ترانه خواند، فیلم روزنهٔ امید به کارگردانی سردار ساگر و با ترانه‌های ساختهٔ جواد لشکری است.

ایرج در سال ۱۳۹۲ دو آهنگ جدید را با آهنگسازی عباس تجویدی، خواند که هنوز منتشر نشده‌است.

بررسی تطبیقی آواز ایرج

ایرج در تمام دستگاه‌های ایرانی هم آواز دارد و هم تصنیف. در تعدادی از آوازها به‌خصوص در سری برنامه‌های گل‌های رنگارنگ چند نمونه مرکب خوانی را ارائه داده‌است. تحریرهای ایرج روی کلمات درست ادا شده و کاملاً ایرانی است. ایرج صدایش مختص موسیقی ملی ایران است. در مقابل اکبر گلپایگانی آثار شاخصش بیشتر در سه گاه و گاهی شور است. گلپا با تقلید ناله‌های ویلن عربی تحریرهایی را وارد موسیقی ایرانی کرد که اغلب خارج از نت صدا می‌دادند. البته در رادیو کمتر اجازه آن را یافت به‌دلیل نظارت امثال پیرنیا و خالقی و معروفی. در خدمت گرفتن تحریر و چهچهه تا جایی که شنوندگان اغلب هورا بکشند و بنوشند را گلپا رایج کرد. یکی از بزرگترین انتقاداتی که به ایرج وارد شده توسط نورعلی خان برومند بوده است که نسبت به عدم رعایت اصول و ادوات تحریر ایرانی توسط ایرج به شدت وی را مورد حمله قرار داده است.

کتاب ایرج نابغه آواز ایران

رونمایی و جشن امضای کتاب ایرج نابغه آواز ایران در جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۷، با حضور ایرج خواجه‌امیری در سرای اهل قلم سالن فرهیختگان نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران برگزار شد. امیر اسماعیل آذر به عنوان مجری و امیر اعلا عدیلی ناشر و یکی از نویسندگان کتاب در این نشست تخصصی به عنوان سخنران حضور داشتند. عدیلی در این جلسه از ملا میرزا و نعمت‌الله خواجه‌امیری پدربزرگ و پدر ایرج به عنوان ردیف‌دانان مکتب اصفهان یاد کرد و گفت این افراد دانش موسیقایی خود را به ایرج انتقال داده‌اند. در پایان این مراسم، از ایرج خواجه‌امیری درخواست شد برای حاضران در نشست قطعه‌ای را اجرا کند و ایرج آوازی را که به گفتهٔ خود از پدرش آموخته بود، خواند و از کتابش رونمایی کرد.

این کتاب سه فصل دارد. در فصل نخست، زندگی و کار، همکاری ایرج با موسیقیدانان، توانمندی‌ها، خاطره‌های او و همچنین مقاله‌هایی از فعالان موسیقی ایران دربارهٔ ایرج بررسی شده‌است. فصل دوم این کتاب شامل گفتگوهایی با ایرج، دوستان و نزدیکان ایشان است و در فصل سوم تحلیل آوازها و اجراهای برنامه‌های رادیویی ایرج و فهرست‌نگاری از تصنیف‌ها، آوازها و همکاران او آمده‌است. در این کتاب در باب مکتب موسیقی اصفهان، خلاقیت در آثار آوازی و رازهای افسانگی ایرج مقالاتی ارائه شده‌است. در کنار هر یک تصنیف‌ها و آوازهای ایرج در این کتاب، یک کد QR قرار دارد که خواننده کتاب با اسکن آن با گوشی همراه می‌تواند همزمان با دسترسی به لینک‌های آثار در اینترنت آن‌ها را همزمان با خواندن تحلیلشان بشنود. نویسندگان اثر که هر دو از علاقه‌مندان به صدای ایرج بوده‌اند معتقدند: «ایرج آوازخوانی است که چنان کارنامه درخشانی از خود به‌جا گذاشته که تا سالیان دراز قابل تکرار نخواهد بود. صاحب صدایی که هرگز در تاریخ موسیقی ایران مانندی نخواهد یافت.»بخش تحلیل‌های آوازی این کتاب به طورکلی جنبهٔ آموزشی دارد و خواننده می‌تواند با خواندن آن‌ها ضمن گوش کردن به آوازها از طریق اسکن QR کدها با گوشی همراه به مضمون اصلی این آثار هنری پی ببرد. این قسمت بخش مهمی از کتاب را از نظر نوآوری تشکیل می‌دهد و مخاطبان می‌توانند سطح دانش خود را از نقطه نظر شناخت ردیف‌های مهم آواز سنتی ایرانی ارتقاء ببخشند یکی از نویسندگان کتاب ایرج نابغه آواز ایران با بیان اینکه این کتاب زیر نظر ایرج نگاشته شده، اضافه کرد: «جزء به جزء مراحل نگاشتن کتاب با تأیید استاد ایرج بوده و حتی او یک دستخط نیز برای کتاب برایمان ارسال کرد که در صفحه نخست کتاب به چاپ رسیده‌است.

آلبوم‌ها

ایرج در دوران فعالیت هنری خود بیش از ۲۰۰۰ آواز و تصنیف و ترانه در برنامه‌های مختلف خوانده‌است.

  • نیاز
  • غزل خوان
  • همه چشم‌ها به ایرانه
  • به یاد فردین
  • پرنده
  • حرف نگفته
  • شب بارانی ۱۳۸۵
  • خاطرات زندگی
  • گل من
  • گلدون بی گل
  • سنگ صبور
  • بزم عاشقان اثری از انوشیروان روحانی
  • قصه زندگی
  • من و استاد

برنامه‌های اجرا شده

  • ۲۱۳ برنامه گل‌ها (برگ سبز - گل‌های رنگارنگ - شاخه گل - گل‌های تازه)
  • برنامه‌های رادیو ارتش
  • ارکستر دانشجویان
  • ارکستر محمد بهارلو
  • ارکستر ابراهیم منصوری
  • ارکستر عبدالله جهان پناه
  • موسیقی ایرانی اولیه
  • موسیقی ایرانی FM
  • نوایی از موسیقی ملی
  • شاعران قصه می‌گویند
  • شما و رادیو
  • بزم شاعران
  • اجرای آهنگ در حدود ۱۰۵ فیلم فارسی
  • برنامه پنجم تکنوازان در مایه اصفهان با پیانوی پویان آزاده
  • برنامه دهم تکنوازان در دستگاه ماهور با پیانوی پویان آزاده

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درسه شنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۲ و ساعت 2:28 |

lites rgblites rgblites rgblites rgblites rgblites rgblites rgblites rgblites rgblites rgb

lites rgblites rgblites rgblites rgblites rgblites rgblites rgblites rgblites rgblites rgblites rgb

از

طاهره قزوینی"قره العین"

گر به تو افتدم نظر،چهره به چهره ، رو به رو

شرح دهم غم تو را ، نکته به نکته، مو به مو

از پی دیدن رخت،همچو صبا فتاده ام

خانه به خانه ،در به در،کوچه به کوچه،کو به کو

می رود از فراق تو،خون دل از دو دیده ام

دجله به دجله،یم به یم،چشمه به چشمه،جو به جو

دور دهان تنگ تو،عارض عنبرین خطت

غنچه به غنچه،گل به گل،لاله به لاله،بو به بو

ابرو و چشم وخال تو،صید نموده مرغ دل

طبع به طبع و دل به دل،مهر به مهر و خو به خو

مهر ترا دل حزین،بافته بر قماش جان

رشته به رشته،نخ به نخ،تار به تار و پو به پو

در دل خویش "طاهرا" گشت و ندید جز ترا

صفحه به صفحه لا به لا،پرده به پرده تو به تو

در ره عشقت ای صنم،شیفته بلا منم

July 31 2017 at 05:42AM from utrippy

چند مغایرت کنی،با غمت آشنا منم

July 31 2017 at 05:42AM from utrippy

پرده به روی بسته ای،زلف به هم شکسته ای

July 31 2017 at 05:42AM from utrippy

از همه خلق رسته ای،از همگان جدا منم

July 31 2017 at 05:42AM from utrippy

شیر تویی،شکر تویی،شاخه تویی،ثمر تویی

July 31 2017 at 05:42AM from utrippy

شمس تویی،قمر تویی،ذره منم،هبا منم

July 31 2017 at 05:42AM from utrippy

نخل تویی،رطب تویی،لعبت نوش لب تویی

July 31 2017 at 05:42AM from utrippy

خواجه ی با ادب تویی،عاشق بی نوا منم

July 31 2017 at 05:42AM from utrippy

کعبه تویی،صنم تویی،دیر تویی،حرم تویی

July 31 2017 at 05:42AM from utrippy

دلبر محترم تویی،عاشق بی نوا منم

July 31 2017 at 05:42AM from utrippy

من ز یم تو نیم نم،نی ز کم و ز بیش هم

July 31 2017 at 05:42AM from utrippy

چون به تو متصل شدم،بی حد انتها منم

July 31 2017 at 05:42AM from utrippy

شاهد شوخ دلربا،گفت به نزد من بیا

July 31 2017 at 05:42AM from utrippy

رسته ز کبر از ریا،مظهر کبریا منم

July 31 2017 at 05:42AM from utrippy

"طاهره" خاک پای تو،مست می لقای تو

July 31 2017 at 05:42AM from utrippy

منتظر عطای تو،معترف خطا منم

via GIPHY

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درجمعه ۲۷ مرداد ۱۴۰۲ و ساعت 0:49 |

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

حسین قوامی

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

Hossein Ghavam

حسین قوامی (فاخته)

(۱۷ اردیبهشت ۱۲۸۸ – ۱۷ اسفند ۱۳۶۸)

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

فرزند رضاقلی قوامی از خاندان‌های اصیل تهرانی و یکی از نخستین خوانندگان دوره جدید موسیقی اصیل ایرانی بود. وی یکی از خوانندگان اصلی برنامه گلها بود و در برنامه های متعددی از گلهای جاویدان، گلهای رنگارنگ، برگ سبز، شاخه گل و گلهای تازه خوانندگی کرد و آثار جاذبی از خود به یادگار نهاد.از آثار معروف او می‌توان به تو ای پری کجایی (شعر ه. الف. سایه، اثر همایون خرم) اشاره کرد.

زندگی

حسین قوامی در ۱۷ اردیبهشت ۱۲۸۸ در تهران زاده شداو از دوران کودکی به موسیقی علاقه‌مند بود. حسین‌خان اسماعیل‌زاده، همان کسی که ابوالحسن صبا، مرتضی محجوبی، رضا محجوبی، حسین یاحقی و حسین تهرانی را آموزش داده بود در همسایگی وی زندگی می‌کرد. هنگامی که اسماعیل‌زاده صدای حسین قوامی را در سنین ۱۰–۱۲ سالگی شنید از پدر او خواست تا به وی اجازه دهد تا آموزش آوازی او را عهده‌دار شود که با مخالفت پدر قوامی مواجه شد.

در آن زمان با دید خوبی به موسیقی نگریسته نمی‌شد و دلیل مخالفت پدر حسین قوامی نیز همین بود. اما از آنجا که حسین قوامی به خوانندگی علاقه داشت و حسین‌خان اسماعیل‌زاده نیز مشوق او بود دل‌سرد نشد. وی به آهستگی با گوش دادن به آثار خوانندگان آن زمان نظیر سیدحسین طاهرزاده و تقلید از ایشان به تجربه‌اندوزی پرداخت. با رسیدن به سنین جوانی بواسطه ی برادرش علی قوامی با تعدادی از هنرمندان آن روزگار نظیر احمد عبادی،حسین یاحقی، علی اکبر شهنازی، رضاقلی میرزا ظلی محشور شد و سپس به شکل محرمانه نزد عبدالله حجازی از استادان زبردست و مسلط به ردیف آوازی آموزش دید.

در سال ۱۳۲۵ از سوی حسینقلی مستعان، رئیس رادیو به او پیشنهاد کار در رادیو داده شد. حسین قوامی به دلیل شرایط خانوادگی و مخالفت ایشان و نیز محدودیت‌های محل کارش (ارتش) این پیشنهاد را به این شرط قبول کرد که در رادیو به عنوان ناشناس معرفی شود. سرانجام وی با همکاری مجید وفادار، حمید وفادار و نیز علی تجویدی آغاز به کار نمود. پس از مدت شش ماه روح‌الله خالقی نام مستعار فاخته را برای وی برگزید. این نام تا زمان بازنشستگی از ارتش با او بود و پس از آن توانست با نام اصلی خویش برنامه اجرا کند. او مجموعاً ۲۹ سال از سال ۱۳۲۵ تا سال ۱۳۵۴ در رادیو مشغول به کار بوده‌است.قوامی از معدود خوانندگانی بود که صدایش به‌طور دقیق با ساز (از نظر ارتفاع صوت Pitch) مطابقت داشت و کلمات را در آواز با وضوح ادا می کرد. وی هنرمندی بود متین، مودب، متواضع و مهربان. حسین قوامی در سنین ۸۰ سالگی نیز همچنان آواز می‌خواند.

درگذشت

European Robin

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

مزار قوامی

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

او پنج شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۶۸ در بیمارستان ایران مهر ساعت ۸:۳۰ شب درگذشت و در امامزاده طاهر کرج در جوار غلام‌حسین بنان و مرتضی حنانه به خاک سپرده شد.


http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

جوانی رفتی زدستم
درخون نشستم
جوانی، کجایی، چرا رفتی
که من از تو طرفی نبستم

غم پیری، نبود دیری
که درهم، شکستم

جوانی را زکف داده‌ام رایگانی

کنون حسرت، برم روز و شب برجوانی

نه هوشیار و نه مستم
ندانم که کی هستم
جوانی، چو رفتی تو زدستم

ندیدم سود از جوانی، در زندگانی
چه حاصل از زندگانی دور از جوانی

جفاها، کشیدم دردا که دیدم
از مهربانان، نامهربانی

غمت را، نهفتم درسینه اما
با کس نگفتم، راز نهانی

ندیدم سود از جوانی، در زندگانی
چه حاصل از زندگانی دور از جوانی

تویی جلوه شبابم
که چون جویمت نیابم

امیدم، کجایی، کجایی
اگر در برم نیایی

بسازم با سوز هجر و، داغ جدایی
بسازم با سوز هجر و، داغ جدایی

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

آثار معروف حسین قوامی:
از مشهورترین قطعاتی که قوامی اجرا کرده است باید به این چند آهنگ اشاره کرد:
سرگشته که بیش تر به نام بیت ترجیعش (تو ای پری کجایی) شناخته می‌شود؛ اثری از همایون خرم با شعر هوشنگ ابتهاج (ه. الف. سایه)
شب جدایی آهنگی از مجید وفادار
جوانی آهنگی از حسین یاحقی
برنامه گلهای تازه
برنامه برگ سبز

گلهای جاویدان

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifvhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifRelated imagehttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درپنجشنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۱ و ساعت 15:25 |

همه چیز درباره پروین اعتصامی

پروین اعتصامی

......................

بلبل و مور

بلبلى از جلوه گل بى قرار

گشت طربناک بفصل بهار

در چمن آمد غزلى نغز خواند

رقص کنان بال و پرى برفشاند

بيخود از اين سوى بدانسو پريد

تا که بشاخ گل سرخ آرميد

پهلوى جانان چو بيفکند رخت

مورچه اى ديد بپاى درخت

با همه هيچي، همه تدبير و کار

با همه خردي، قدمش استوار

ز انده ايام نگردد زبون

رايت سعيش نشود واژگون

قصه نراند ز بتان چمن

پا ننهد جز بره خويشتن

مرغک دلداده بعجب و غرور

کرد يکى لحظه تماشاى مور

خنده کنان گفت که اى بيخبر

مور نديدم چو تو کوته نظر

روز نشاط است، گه کار نيست

وقت غم و توشه انبار نيست

همرهى طالع فيروزبين

دولت جان پرور نوروز بين

هان مکش اين زحمت و مشکن کمر

هين بنشين، مى شنو و مى نگر

نغمه مرغان سحرخيز را

معجزه ابر گهرريز را

مور بدو گفت بدينسان جواب

غافلي، اى عاشق بيصبر و تاب

نغمه مرغ سحرى هفته ايست

قهقه کبک درى هفته ايست

روز تو يکروز بپايان رسد

نوبت سرماى زمستان رسد

همچو من اى دوست، سرائى بساز

جايگه توش و نوائى بساز

بر نشد از روزن کس، دود ما

نيست جز از مايه ما، سود ما

ساخته ام بام و در و خانه اى

تا نروم بر در بيگانه اى

تو بسخن تکيه کني، من بکار

ما هنر اندوخته ايم و تو عار

کارگر خاکم و مزدور باد

مزد مرا هر چه فلک داد، داد

لانه بسى تنگ و دلم تنگ نيست

بس هنرم هست، ولى ننگ نيست

کار خود، اى دوست نکو ميکنم

پارگى وقت رفو ميکنم

شبچره داريم شب و روز چاشت

روزى ما کرد سپهر آنچه داشت

سر ننهاديم ببالين کس

بالش ما همت ما بود و بس

رنجه کن امروز چو ما پاى خويش

گرد کن آذوقه فرداى خويش

خيز و بينداى به گل، بام را

بنگر از آغاز، سرانجام را

لانه دل افروزتر است از چمن

کار، گرانسنگتر است از سخن

گر نروى راست در اين راه راست

چرخ بلند از تو کند بازخواست

گر نشوى پخته در اين کارها

دهر بدوش تو نهد بارها

گل دو سه روزيست ترا ميهمان

ميبردش فتنه باد خزان

گفت ز سرما و زمستان مگو

مسئله توبه به مستان مگو

نو گل ما را ز خزان باک نيست

باد چرا ميبردش خاک نيست

ما ز گل اندود نکرديم بام

دامن گل بستر ما شد مدام

عاشق دلسوخته آگه نشد

آگه ازين فرصت کوته نشد

شب همه شب بر سر آنشاخه خفت

هر سحرش چشم بدت دور گفت

کاش بدانگونه که اميد داشت

باغ و چمن رونق جاويد داشت

چونکه مهى چند بدينسان گذشت

گشت خريف و گه جولان گذشت

چهر چمن زرد شد از تند باد

برگ ز گل، غنچه ز گلشن فتاد

دولت گلزار بيکجا برفت

وان گل صد برگ بيغما برفت

در رخ دلدار جمالى نماند

شام خوشي، روز وصالى نماند

طرح چمن طيب و صفائى نداشت

گلبن پژمرده بهائى نداشت

دزد خزان آمد و کالا ربود

راحت از آن عاشق شيدا ربود

ديد که هنگام زمستان شده

موسم هشيارى مستان شده

خرمنش از برق هوى سوخته

دانه و آذوقه نيندوخته

اندهش از ديده و دل نور برد

دست طلب نزد همان مور برد

گفت چنين خانه و مهمان کجا

مور کجا، مرغ سليمان کجا

گفت يکى روز مرا ديده اى

نيک بينديش کجا ديده اى

گفت حديث تو بگوش آشناست

منعم دوشينه چرا بى نواست

در صف گلشن نه چنان ديدمت

رقص کنان، نغمه زنان ديدمت

لقمه بى دود و دمى داشتى

صحبت زيبا صنمى داشتى

بر لب هر جوي، صلا ميزدى

طعنه بخاموشى ما ميزدى

بسترت آنروز گل آمود بود

خاطرت آسوده و خشنود بود

ريخته بال و پر زرين تو

چونى و چونست نگارين تو

گفت نگارين مرا باد برد

ميشنوي؟ آن گل نوزاد مرد

مرحمتى ميکن و جائيم ده

گرسنه ام، برگ و نوائيم ده

گفت که در خانه مرا سور نيست

ريزه خور مور بجز مور نيست

رو که در خانه خود بسته ايم

نيست گه کار، بسى خسته ايم

دانه و قوتى که در انبان ماست

توشه سرماى زمستان ماست

رو بنشين تا که بهار آيدت

شاهد دولت بکنار آيدت

چرخ بکار تو قرارى دهد

شاخ گلى رويد و بارى دهد

ما نگرفتيم ز بيگانه وام

پخته نداديم بسوداى خام

مورچه گر وام دهد، خود گداست

چون تو در ايام شتا، ناشتاست

I'm not going to beat around the bush with this one as December 2022 pretty much just sucked for us lol. Xmas was still lovely of

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱ و ساعت 12:15 |

...(لطفعلی‌خان زند)...

Lotf Ali Khan

..یا رب ستدی مملکت از همچو منی..

..دادی به مخنثی، نه مردی نه زنی..

..از گردش روزگار معلومم شد..

..پیش تو چه دف‌زنی چه شمشیرزنی..

نظر فتحعلی‌شاه درباره لطفعلی‌خان زند

لطفعلی‌خان زند (۱۱۸۳ ه‍.ق – ۱۲۰۹ ه‍.ق) یا لطفعلی‌شاه زند[الف] نهمین و آخرین فرمانروای زند بود که بین سال‌های ۱۲۰۳ تا ۱۲۰۹ ه‍.ق به مدت شش سال در ایران حکومت کرد. او فرزند جعفرخان زند، نوه صادق‌خان زند و نوه برادری کریم‌خان زند،

بنیان‌گذار سلسله زندیان، بود. بیشتر دوران حکومت لطفعلی‌خان در نبرد با رقیب نیرومندش آقامحمدخان قاجار سپری شد و در نهایت پس از شکست در برابر خان قاجار اسیر و سپس کشته شد.

در میان حاکمان زند که پس از مرگ کریم‌خان به قدرت رسیدند تنها از لطفعلی‌خان است که دلاوری و کارآمدی یاد می‌شود. او در سال ۱۱۸۳ ه‍.ق متولد شد و از کودکی در سوارکاری و فنون جنگی مهارت زیادی داشت. پیش از به سلطنت رسیدن و در نخستین

سفر جنگی مهمش، حاکم لار را مجدداً مطیع سلسله زندیه کرد. در همین زمان بود که صیدمرادخان زند، جعفرخان را به قتل رساند و سر به شورش برداشت. لطفعلی‌خان که تنها ۲۰ سال داشت شورشیان را با کمک حاج ابراهیم کلانتر با موفقیت سرکوب

کرد و وارد شیراز شد. اندکی پس از ورود او به پایتخت، شهر توسط قاجاریان محاصره گردید اما مدافعان آن‌ها را مجبور به عقب‌نشینی کردند. پس پایان محاصره شیراز، لطفعلی‌خان زند با هدف مطیع کردن حاکم کرمان به سمت آن شهر لشکر کشید اما

در این سفر به هدف خود نرسید. غیبت او در پایتخت در جریان حمله به کرمان فضا را برای توطئه توسط ابراهیم کلانتر مهیا کرد. در سال ۱۲۰۶ ه‍.ق لطفعلی‌خان برخلاف پیشنهاد مشاورانش به اصفهان حمله برد اما در راه با توطئه برادر حاج ابراهیم که از

سرداران سپاه بود، بسیاری از سربازانش او را ترک کرده و تنها گذاشتند. پس از آن لطفعلی‌خان تلاش کرد تا به شیراز بازگردد اما حاج ابراهیم به او اجازه ورود به شهر را نداد. خان زند تلاش کرد تا از بوشهر کمک بخواهد اما والی شهر از کمک به او سر باز زد.

لطفعلی‌خان مجبور شد تا با نیروهای اندک باقی مانده خود مانع پیشروی قاجارها به سمت شیراز گردد اما به موفقیت دست پیدا نکرد. حاج ابراهیم کلانتر شهر را به آغامحمدخان قاجار تسلیم کرد و او نیز در اول ذیحجه ۱۲۰۷ ه‍.ق وارد مرکز حکومت زندیه شد.

لطفعلی‌خان رو به کرمان نهاد و در آن شهر پناه گرفت. چهار ماه در کرمان ماند تا اینکه در جریان محاصره شهر توسط آقامحمدخان، مورد خیانت واقع گردید و مجبور شد تا به سوی بم فرار کند اما حاکم شهر او را دستگیر کرده و به قاجارها تحویل داد. آغامحمدخان

هم دستور داد تا او را کور و شکنجه کنند. سپس لطفعلی‌خان را به تهران فرستاد و در ربیع‌الثانی ۱۲۰۹ ه‍.ق وی را اعدام کرد. او را در حرم امامزاده زید به خاک سپردند. خان قاجار دو سال بعد رسماً خودش را پادشاه ایران اعلام کرد و با وجود تلاش ناموفق

محمدخان زند پسر زکی‌خان برای بازپس‌گیری قدرت از قاجاریان، سلسله زندیه به پایان رسید.

قاجارها پس از فتح شیراز خانواده لطفعلی‌خان را به اسیری بردند و آنان را در استرآباد محبوس کردند. آقامحمدخان پسر او را اخته کرد و دخترانش را به عقد خدمتکاران خود درآورد. او همچنین پس از دستگیری لطفعلی‌خان، نزدیکان و طرفداران خان زند را شکنجه

کرد و بسیاری را کشت. لطفعلی‌خان زند به دلیل ویژگی‌های همه پسندی مانند دلاوری و سازش‌ناپذیری به فرهنگ عامه ایران راه پیدا کرد و سرگذشت او به سوژه شاعران و نویسندگان تبدیل شد. سر هارفورد جونز سیاستمدار انگلیسی که او را از نزدیک

می‌شناخت، از لطفعلی‌خان زند به عنوان «آخرین پادشاه دلاور ایرانی» یاد می‌کند.

تولد و خانواده

لطفعلی‌خان پسر جعفرخان زند و نوه صادق‌خان زند بود و بدین ترتیب وی نواده برادری کریم‌خان زند به حساب می‌آید. سال تولد لطفعلی‌خان مشخص نیست اما بنا به روایت

او در زمان مرگ پدر خود ۲۰ سال سن داشته‌است که بدین ترتیب زمان تولدش را برابر با سال ۱۱۸۳ هجری قمری (۱۱۴۸ هجری شمسی) محاسبه کرده‌اند.

نخستین برخورد با آغامحمدخان

آغامحمدخان قاجار از جنگ داخلی میان اعضای سلسله زند نهایت استفاده را برد و موقعیت خود را در شمال و مرکز ایران مستحکم ساخت. زمانی که خبر به قدرت رسیدن صیدمرادخان و وضعیت سست شیراز به او رسید، با سپاهیانش رو به فارس نهاد. در منطقه‌ای به نام چمن خسرو و شیرین بود که خبر سقوط صیدمرادخان و پیروزی لطفعلی‌خان به او رسید و در ۱۲ شوال ۱۲۰۳ با او روبرو شد.

لطفعلی‌خان که از لشکرکشی سپاه قجری به سمت شیراز آگاهی یافته بود، از شهر خارج شد تا با آغامحمدخان روبرو شود. گفته‌اند که لطفعلی‌خان دو هزار سرباز داشت و آغامحمدخان ده هزار. دو سپاه در منطقه ای به نام چمن هزار بیضا با یکدیگر روبرو شدند و در آغاز، پیروزی با لطفعلی‌خان بود. اما در کشاکش نبرد، گروهی از سپاهیان او به رهبری محمدخان زند که عموی لطفعلی‌خان بود از معرکه گریختند. به گفته تاریخ گیتی‌گشا، محمدخان زند سودای حکومت در سر داشت و تصور می‌کرد با سقوط لطفعلی‌خان حکومت به او خواهد رسید.

پس از این اتفاق، لطفعلی‌خان زند به داخل شیراز عقب‌نشینی کرد. آغامحمدخان شهر را محاصره کرد و لطفعلی‌خان نیز دستور داد تا صد عراده توپ را بر بالای برج‌ها آوردند تا جلوی پیشروی او را بگیرند. محاصره شهر دو ماه طول کشید و چون زمستان در راه بود و سپاه قاجار نیز از نظر آذوقه در مضیقه قرار داشت،[ آغامحمدخان تصمیم به عقب‌نشینی گرفت و محاصره پایان پذیرفت.[

پس از عقب‌نشینی قاجاریان، لطفعلی‌خان که احتمال می‌داد آغامحمدخان پس از تجدید قوا به سوی شیراز بازگردد، به جمع‌آوری تدارکات پرداخت و محصولات کشاورزی اطراف شهر را درو و در شهر انبار کرد. پس از اینکه پاییز به پایان رسید و خبری از سپاه قاجار نشد خیال لطفعلی‌خان و اهالی شیراز آسوده گردید که تا پایان زمستان خبری از حمله قجرها نخواهد بود. همین آسودگی باعث شد تا لطفعلی‌خان مجدداً خیال تسخیر کرمان را در سر بپروراند و به آن سو لشکرکشی کند که این تصمیم یکی از اشتباهات او بود و زمینه را برای سقوطش مهیا کرد

همسران و فرزندان

همسران

از منابع تاریخی برمی‌آید که لطفعلی‌خان در طول زندگی خود چند همسر اختیار کرده‌است. ابوالحسن غفاری نویسنده گلشن مراد از یکی از همسران لطفعلی‌خان به نام گرشسب‌خانم یاد می‌کند که دختر علیمرادخان زند بوده و او را «بسیار متشخصه و عاقله» توصیف می‌کند.[ این زن احتمالاً همسر اول لطفعلی‌خان زند بوده‌است.

احمدعلی‌خان وزیری، نویسنده تاریخ کرمان، نوشته‌است که لطفعلی‌خان پس از ورود به کرمان یکی از دختران آقاعلی (که از هواداران آغامحمدخان بود) را به نکاح خود درآورد. او همچنین دختر محمدعلی‌خان (برادرزاده آقاعلی) را نیز به زنی گرفت.

زمانی که لطفعلی‌خان کشته شد، همسر اول او، مریم خانم به همراه پسرش فتح‌الله‌خان در مازندران سکونت داشتند. گویند آغامحمدخان قاجار این پسر را اخته کرد.[

فرزندان

تعداد دقیق فرزندان لطفعلی‌خان مشخص نیست. آورده‌اند که او در زمان رسیدن به حکومت دو دختر پنج و شش ساله داشت. بنا به گفته جونز، این دو دختر پس از سقوط سلسله زندیه که در آن زمان یازده و دوازده سال سن داشتند مورد تجاوز سربازان قاجاری قرار گرفتند و به همسری قاطرچی و اصطبل‌بان درآمدند.

بابا خان، پسر اول لطفعلی‌خان در زندانی که به دستور آغامحمدخان اسیر شده بود فوت می‌کند.[ لطفعلی‌خان همچنین پسری به نام فتح‌الله‌خان داشته‌است. این پسر پس از ورود آغامحمدخان به شیراز، به اسارت او درآمد و به همراه مادرش به شمال ایران فرستاده شد. زمانی که کرمان در محاصره نیروهای محمدخان بود، او چشمش به سکه‌ای از لطفعلی‌خان می‌افتد و همین او را خشمگین کرده و باعث می‌شود که دستور دهد پسر لطفعلی را اخته کنند.[

سر هارفورد جونز انگلیسی از پسر دیگری به نام خسرو خان نام برده‌است. او زمانی که این پسر هفت ساله بود، با او دیدار کرده‌است. جونز این پسر را «زیبا، مؤدب، بسیار باهوش و شیرین‌زبان» توصیف کرده‌است.وی سال‌ها بعد پس از کشته شدن لطفعلی‌خان با این پسر مجدداً دیدار داشته‌است که می‌نویسد: «از عجایب روزگار، بار دیگر که ما با یکدیگر ملاقات کردیم، در آذربایجان بود. او برده‌ای چروکیده و اخته، من سفیری به نمایندگی از کشور خودم در نزد جانشین کسی که ویرانگر خانه و کاشانه و تخت و تاج پدر او بود.

لطفعلی‌خان در نظر دیگران

سر هارفورد جونز که در دوران قاجار مجدداً به ایران بازگشت، در حدود سال‌های ۱۸۱۰ یا ۱۸۱۱ میلادی در اردوی فتحعلی‌شاه قاجار حضور داشت و گهگاهی با او دیدار می‌کرد. جونز دربارهٔ یکی از این ملاقات‌ها و پیرامون نظر فتحعلی‌شاه قاجار دربارهٔ لطفعلی‌خان نوشته‌است: «یک بار هنگامی که با شاه تنها بودم، از من خواست تا آنچه میان من و شاه مرحوم لطفعلی‌خان زند گذشته بود را برایش تعریف کنم و اضافه کرد که داستان‌های عجیبی از رابطه نزدیک من با او و داستان‌های عجیب‌تری دربارهٔ لطفی که او در حق من داشته، شنیده‌است… همچنین هنگامی که گفتگوی میان آن شاهزاده خردسال و خودم در باغ وکیل را برای شاه تعریف کردم، گفت: خسرو اینجا است؛ آیا دوست دارید او را ببینید؟ فردا او را نزد شما می‌فرستم. من نمی‌توانم آنچه بر سر او آمده را تغییر دهم اما به شما می‌گویم که اگر به جای عمویم، به دست من افتاده بود، چنین بلای سختی بر سرش نمی‌آمد. پدرش را من هم مجبور بودم به مرگ محکوم کنم چون با توجه به ضدیت او با ما، کار دیگری نمی‌شد کرد. اما حتی در این مورد هم مسلماً اگر من به جای عمویم بودم، مرگ آسان‌تری برای او در نظر می‌گرفتم نه آن‌طور که عمویم او را زجر داد. او یک شیرمرد حقیقی و بزرگ بود.

مینیاتوری از لطفعلی‌خان، موزه ملی ایران

سر هارفورد جونز خود در کتابش دربارهٔ او چنین نوشته‌است: «... تا وقتی که بر تخت بود، از او لطف و مهربانی فراوان دیدم و هنگامی که در پناهندگی به سر می‌برد افتخار داشتم با او زیر یک چادر و بر روی یک جول اسب بنشینم. مردم لطفعلی‌خان را به خاطر صفات شایسته‌اش بسیار دوست می‌داشتند. شهامت و پایداری و شجاعت و کفایتی که او هنگام بلا و سختی از خود نشان می‌داد، هنوز موضوع ترانه‌هایی است که شاید تا زبان فارسی زنده‌است زنده بماند. او به وقت نعمت جوانمرد، خوشایند و دست‌ودلباز و به وقت سخت‌ترین مصیبت‌هایی که بتواند بر آدمی روی آورد باوقار و باعزم بود.» جونز در ادامه، دلیل خود از نوشتن کتابش را چنین بیان می‌کند: «من برای شرح داستان‌های قهرمانانه و تلاش‌های نافرجام یک پادشاه برای پس گرفتن ستاره اقبالش نمی‌نویسم، بلکه هدف این است که ذهن خود را از اندوه و غمی که هنوز پس از این همه سال برای بدشانسی‌های لطفعلی‌خان احساس می‌کنم، رها سازم.»

احمدعلی‌خان وزیری که مؤلف تاریخ کرمان است لطفعلی‌خان زند را «در شجاعت و جرئت ثالث بهرام چوبین و سلطان جلال‌الدین خوارزمشاه» توصیف می‌کند.

غران

غران نام اسب لطفعلی‌خان بود که نامش را قران و کوران هم نوشته‌اند. نژاد این اسب، دو رگه عرب و ترکمن بود و دربارهٔ آن مطالب افسانه‌مانند زیادی نقل شده‌است. این اسب، سیاه‌رنگ بود و لکه‌ای سفید به مانند یک ستاره بر پیشانی داشت. گویند زمانی که لطفعلی‌خان در خارج از شیراز مشغول به شکار بود، غران را در میان تعدادی یابوی بارکش دیده و آن را خریداری کرده‌است. میرزاحسن فسایی در فارسنامه ناصری، ذکر می‌کند که این اسب از رمه ملا ماندگار کواری، کلانتر بلوک کوار، خریداری شده‌است.[در داستان دیگری نقل می‌کنند که کریم‌خان زند آن را از آسیابانی خریداری کرده و در نوروز به لطفعلی عیدی داده‌است.[

لطفعلی‌خان و سربازانش در زمان برخورد با رضاقلی خان، حاکم کازرون، مجبور شدند از کوه بالا روند. خود لطفعلی‌خان در توصیف

این روایت برای سر هارفورد جونز، ماجرا را این‌گونه نقل کرده‌است:

«نمدها را از روی زین‌ها برداشتیم و همه اسب‌ها را به جز غران در پای کوه رها کردیم. نمدها را از این جهت برداشته بودیم که به

یاریشان بتوانیم غران را از این نقطه بگذرانیم؛ زیرا جاده در این قسمت از کوه به اندازه‌ای لغزان بود که امکان نداشت یک اسب

بتواند روی پای خودش بایستد مگر این که شیب و لغزندگی این سنگ‌ها را با پوشش نرم بپوشانند. هیچ اسب دیگری جز غران

قادر نبود که از این سراشیبی چنین راهی بگذرد. حتی ما مجبور بودیم گاهی او را روی نمد بخوابانیم و او به مظلومی یک بره همه

این رنج‌ها را تحمل کرد.»[

در زمان دستگیری لطفعلی‌خان در بم، پاهای غران را قطع و مجروح کردند و پس از آن خان زند را به بند کشیدند.

تصنیفی دربارهٔ لطفعلی‌خان زند در سفرنامهٔ ادوارد اسکات وارینگ

زیر تصویر حجاری شده او این نوشته حک شده بود: «در این مکان جوانی فرشته سرشت، بزرگترین شمشیرزن زندیه و ابرانسانی

از نژاد شایسته ی ایرانی از تبار دلاوران آرمیده است که در 23 سالگی نابینا شد و به قتل رسید. جهان پیر است و بی بنیاد

نتیجه تصویری برای ‪----site:abbasloo-art-culture.blogfa.com‬‏

لطفعلی خان یکی از حاکمان متعددی بود که هر یک بعد از مرگ کریم خان مشغول سر و سامان دادن بخشی از کشور بودند و در

نقطه ای خاص برای خود حکمرانی می کردند. او بوشهر را برگزیده بود و مشغول سامان دادن به این منطقه بود که خبر دستگیری

پدرش توسط یکی از رقبای زندیه به نام "صید مرادخان زند" را شنید.....آقا محمد خان لطفعلی خان را به تهران برد و پس از چندی

دستور کشتنش را داد. مرگ وی را به روش خفه کردن نوشته اند. پیکرش را در امام زاده زید در بازار قدیمی تهران به خاک سپردند.

تصنیف بیست و شش بیتی به گفتهٔ وارینگ "نغمه‌ای مورد علاقه در ایران دربارهٔ لطفعلی‌خان و خیانت حاجی ابراهیم و سقوط

سلسله زند" است. تصنیفی که در زمان واپسین فرمانروای زند در شیراز رواج داشته و حتی وارینگ در این هنگام یعنی هشت

سال پس از قتل لطفعلی خان آن را شنیده و ضبط کرده است.

تاج زند و تاراج قاجار- روبرت گراند واتسون، استاد دانشگاه هاروارد

بالای ‌بان اندران

قشون آمد مازندران

باز هم صدای نی میاد

آواز پی در پی میاد

جنگی کردیم ناتمام

لطفی می‌رود شهر کرمان

باز هم صدای نی میاد

آواز پی در پی میاد

حاجی ترا گفتم پدر

تو ما را کردی در بدر

خسرو دادی دست قجر

آواز پی در پی میاد

لطف‌علی‌خان بوالهوس

زن بجست بردند تبس

تبس کجا طهران کجا

مانند مرغی در قفس

باز هم صدای نی میاد

آواز پی در پی میاد

لطف‌علی خان مرد رشید

هرکس رسید آهی کشید

مادر خواهر جامه درید

لطف‌علی خان بختش خابید

باز هم صدای نی میاد

آواز پی در پی میاد

بالای ‌بان اندران

قشون آمد مازندران

بالای ‌بان دل‌گشا

مردست ندارد پادشا

صبر از من و داد از خدا

باز هم صدای نی میاد

لطفعلی‌خان می‌رفت میدان

مادر می‌گفت شوم قربان

دلش پر غم رخش گریان

آواز پی در پی میاد

لطف‌علی خانم هی می‌کرد

گلاب نبات با می ‌می‌خورد

بخت خابید لطف‌علی‌خان

باز هم صدای نی میاد

اسپ نیله نوزین است

دل لطفی پر خون است

باز هم صدای نی میاد

آواز پی در پی میاد

وکیل از قبر در آرد سر

به بیند گردش چرخ خضر

باز هم صدای نی میاد

آواز پی در پی میاد

لطف‌علی‌خان مضطر

آخر شد به کام قجر

باز هم صدای نی میاد

آواز پی در پی میاد

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درجمعه ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ و ساعت 9:1 |

محمود دولت آبادی

Mahmoud Dowlatabadi

 زندگی‌نامه و سبک آثار او

 

 

 

 

محمود دولت‌آبادی به سال ۱۳۱۹ در زادگاهش، روستای دولت‌آباد از توابع شهر سبزوار، به دنیا آمد که فامیلی او نیز از اسم همین روستا گرفته شده است. کودکی و نوجوانی او با تحصیل و البته کارهایی مانند کفاشی، سلمانی و کارگری در روستا سپری شد.

او که نوشتن را از خیلی قبل‌تر شروع کرده بود، در بیست‌سالگی به تهران رفت تا علاقه‌های شخصی‌اش یعنی تئاتر و نوشتن را به صورت جدی‌تر پیگیری کند. در همین حال برای گذران زندگی به کار در چاپ‌خانه مشغول شد. پس از مدتی کار هنری، تئاتر را برای همیشه کنار گذاشت و به عشق اولش یعنی نویسندگی پرداخت و آثارش را از سال ۱۳۴۱ در مجلات و یا به صورت کتاب منتشر کرد. او علاوه بر داستان‌نویسی، دستی هم در نمایش‌نامه‌نویسی و فیلم‌نامه‌نویسی دارد. در ادامه بیشتر با سبک نوشته‌ها و آثار او آشنا می‌شویم.

سبک شناسی

سبک غالب نوشته‌های دولت‌آبادی رئالیسم است؛ یعنی بیان تمام و کمال واقعیت یک ماجرا، توصیف یک شخص یا یک مکان. او با استفاده از این سبک، داستان‌هایش را به‌زیبایی روایت می‌کند؛ تاجایی‌که در قسمت‌هایی از کتاب مخاطب حس می‌کند یک فیلم در مقابل او در حال نمایش است. توصیف‌های او از ظاهر شخصیت‌ها به‌قدری با جزئیات و دقیق است که گویی این شخصیت را قبلا در جایی دیده‌ایم.

نثر دولت‌آبادی زنده است، جان دارد و در سریع‌ترین زمان حسش را به مخاطبش منتقل می‌کند. او می‌گوید زبان نوشته‌هایش را از بیهقی وام گرفته، و این را در سادگی و دلنشینی قلم او می‌توان دید. او همچنین در آثارش از زبان و گویش‌های محلی نیز استفاده می‌کند که به دلنشینی و زیبایی متن او می‌افزاید.

نقش روستا در آثار دولت‌آبادی

دولت‌آبادی که کودکی‌اش را در روستا سپری کرده، به‌خوبی توانسته از تجربیات و دیده‌هایش از زندگی در روستا در رمان‌هایش استفاده کند و در این زمینه، یعنی رمان روستایی، صاحب‌سبک باشد.

او توانسته، سادگی، صبر و قناعت را که از ویژگی‌های بارز مردمان روستا است را به زیبایی در ذهن خواننده تصویرکند.فقر و ناآگاهی از دیگر موضوعاتی است که دولت‌آبادی سعی کرده تا در قاب داستان‌هایش به آن بپردازد. در دل همه‌‌ی سردرگمی‌ها و مشقت‌هایی که در تلاش است تا به خوبی به خواننده منتقل کند، میتوان کورسوی امیدی را مشاهده کرد. همان امیدی که همیشه در ذات و طبیعت روستا هست.

معرفی آثار

ته‌شب اولین اثر محمود دولت آبادی

«ته شب» اولین داستان محمود دولت‌آبادی است که در سال۱۳۴۱ در تهران به چاپ رسید. داستان در مورد کریم شخصیت اصلی کتاب است که در کوچه پس‌کوچه‌های شهرش تهران پرسه می‌زند و در این حین توصیف‌هایی از کریم، جایی که زندگی می‌کند و فقری که جامعه‌اش را فراگرفته است را می‌خوانیم. کریم که خود نیز از دل همین جامعه است و از فقر بی‌نصیب نمانده، خودش را به سبب قدرت اندیشه‌اش دور از دیگر مردمان شهرش می‌بیند. در قسمتی از کتاب که شاهد گفتگوهای درونی کریم هستیم، می‌خوانیم:« در دنیا تنها یک چیز را – در صورتی که صاحبش آن را شناخته و به اهمیتش آگاه باشد – نمی‌توان ربود و یا به نحوی غارتش کرد. آن اندیشه است. زیرا اندیشه بدون اراده انسانی در خارج از وجود صاحبش نمی‌تواند باشد ولی آیا ممکن است که آدم همیشه در خودش و با اندیشه‌اش زندگی کند؟ از آن تغذیه کند، با آن بازی کند، عشق بورزد، کینه توزی کند و از تصرف دیگران مصونش بدارد؟ آخر از همه، آن وقت چه کارش می‌کند؟در چه موردی از آن استفاده می‌کند؟ مگرنه اینکه برای به کار گرفتن و بهره‌گیری از آن باید جریانش را به خارج مربوط سازد؟ و آن وقت آن خارج کجا خواهد بود؟»

داستان‌های کوتاه

دولت‌آبادی را بیشتر با رمان‌ها و قلم رئالیستی‌اش می‌شناسیم، اما جالب است بدانید او داستان‌های کوتاهی هم‌چون «نون نوشتن» و «بنی‌آدم» را هم در کارنامه خود دارد. نون نوشتن مجموعه‌ای از یادداشت‌های او از سال ۵۹ تا۷۴ است که روایتی از مسیر دشواری است که برای نوشتن طی کرده است.

 

بنی‌آدم، مجموعه شش داستان کوتاه اجتماعی است که بیشتر فضای شهری دارند. در این کتاب شخصیت‌پردازی و روایت متفاوتی از دولت‌آبادی می‌بینیم که در نوع خود جالب توجه است.

او درباره این داستان‌ها کوتاه می‌گوید:«گفتم، همان اول کار گفتم که نوشتن داستان کوتاه کار من نیست. این هنر بزرگ را کافکا داشت. ولفگانگ بورشرت داشت و می‌توانست بدارد که در همان «بیرون، جلو در» جان سپرد و داغش لابد فقط به دل من یکی نیست.و پیش‌تر از او چخوف داشت که بالاخره خون قِی می‌کرد در آن اتاق سرد…»

کلیدر بلندترین رمان ایرانی

کلیدر بلندترین رمان ایرانی و حاصل ۱۵ سال تلاش دولت‌آبادی برای خلق این اثر است که در ده جلد و سه هزار صفحه نوشته شدهاست. در این کتاب که یک رمان روستایی محسوب می‌شود، زندگی و رنج مردمان روستانشین را در قالب کلمات به تصویر کشیده است. شخصیت‌پردازی قوی از بارزترین مشخصه‌های کتاب است که آن را در قالب شصت شخصیت در کتاب مشاهده می‌کنیم. کلیدر به سبب روایتش از جامعه و رویدادهایی در دل همان جامعه، برشی از تاریخ را نشان می‌دهد و همین باعث شده تا کلیدر تنها یک رمان و روایت یک ماجرا نباشد بلکه با خواندنش می‌توان به دل برهه‌ای از تاریخ رفت و به تحلیل، آسیب‌شناسی و بررسی جامعه روستانشین آن زمان پرداخت وهمین ارزش کتاب را بیش از پیش می‌کند. در کلیدر دولت‌آبادی در واقع راوی پیوند عمیق انسان و طبیعت است.

دولت‌آبادی درباره کلیدر گفته‌است «دیگر گمان نکنم که نیرو و قدرت و دل و دماغم اجازه بدهد که کاری کامل‌تر از کلیدر بکنم. کلیدر از جهت کمی و کیفی، کامل‌ترین کاری است که من تصور می‌کرده‌ام که بتوانم و شاید بشود، گفت در برخی جهات از تصور خودم هم زیادتر است.»

نظر بزرگان ادب در مورد کتاب کلیدر

احمد شاملو:« کلیدر قله‌ای است که از مه بیرون است.»

بزرگ علوی:«این کتاب تاریخ سه‌هزارساله ایران را در خودش دارد.»

 

 

دیگر آثار محمود دولت آبادی

آثار محمود دولت‌آبادی تاکنون به زبان‌های انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی، سوئدی، چینی و عربی ترجمه شده است. از دیگر آثار او می‌توان به «روزگار سپری شده مردم سالخورده»، «تنگنا (نمایشنامه)»، «هجرت سلیمان»، «ازخم‌چنبر»، «مرد» ، «آهوی بخت من گزل»، «روز و شب یوسف»، «ما نیز مردمی هستیم»، «سلوک»، «لایه‌های بیابانی»، «عقیل،عقیل»، «گاواره‌بان»، «ناگریزی و گزینش هنرمند (مجموعه مقاله)»، «سفر»، «اتوبوس»، «آن مادیان سرخ‌یال»، «کارنامه سپنج (مجموعه داستان و نمایشنامه)»، «ققنوس»، «باشبیرو (نمایشنامه)»، «دیدار بلوچ (سفرنامه)»، «آوسنه بابا سبحان»، «موقعیت کلی هنر و ادبیات کنونی»، «رد، گفت و گزار سپنج»، «صحرای مشر (طنز)» اشاره کرد.

 

 

 

...............................................

دولت‌آبادی رمان کلیدر را براساس داستانی واقعی نوشته است: «داستان گل‌محمد». کتاب، زندگی یک خانواده‌ی کرد ایرانی را روایت می‌کند. این خانواده به‌ناچار به سبزوار خراسان کوچانده شده‌اند. داستان کتاب متأثر از فضای پرالتهاب سیاسی ایران در خلال سال‌های ۱۳۲۵ تا ۱۳۲۷ یعنی سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم است. بسیاری این کتاب را نتیجه‌ی تمام داستان‌های کوتاهی می‌دانند که دولت‌آبادی پیش از انتشار این کتاب، درباره‌ی مردم رنجدیده‌ی خراسان نوشته بود

 

...............

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو دردوشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۱ و ساعت 9:44 |

 

(میرزا محمدرضا کلهر)

میرزا محمدرضا کلهر

 

 

Mirza Mohammad Reza

❀ღ

 

 

Kalhor

 

a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ

 
 

 

میرزا محمدرضا کلهرسال 1245 قمری دیده به جهان گشود. پدرش محمد‌رحیم بیگ سردسته سواران فوج کلهر از

تیره شیرگه و ورمزیار منشعب از طایفه خمان کلهر بود. برادر بزرگ‌ترش نوروزعلی بیگ در امور ایل قائم‌مقام پدرش بود. 



محمد‌رضا روزگار کودکی و نوجوانی خویش را به قاعده زندگی در ایل میان همگنان و همسالان خویش گذراند و

پرورش یافت. سوارکاری، تیراندازی و شکار آموخت. او می‌کوشید تا در زمان خود در رزم جنگاور و چابکسوار گردد،

ضرب شصت نشان دهد و در کروفرهای ایلی شرکت نماید.

 

در آن ایام نوجوانان به جبر زندگی در فضای ایل و سبک و سیاق و زندگی و معیشت آنان، چندان فراغت احوال

نداشتند تا در کسب خط و کتابت بکوشند و هنر را نزد استاد فرا گیرند. ویژه آنکه در فرهنگ ایلی «میرزا بودن»

مقامی درخور نبود و افراد و آدمیان به این عنوان به تکریم و عزت خوانده نمی‌شدند.

 

آموزش خط و کتابت (سوادآموزی) در میان بدنه ایلات و عشایر مرسوم نبود. جز اندکی از خان‌زادگان، آن هم از اولاد

ذکور، دیگران مجالی برای کسب سواد و کتابت نداشتند و در میان خان‌زادگان نیز جز تنی چند که دل و جان به

دانش و هنر می‌سپردند، دیگران قلم و دوات را به یک سو نهاده و در پی فرصت برای شیطنت و بازیگوشی بر

می‌آمدند و گاه میرزای آموزگار را به سخره می‌گرفتند.

 

a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ

درباره آموزش در میان خان‌زادگان ایل کلهر روایتی در دست نداریم اما شاید بتوان نمونه‌ای از آن را در گزارش

علی‌اکبر خان سنجابی که خود خان‌زاده‌ای در ایل همجوار و همسایه کلهر بود و اندک‌زمانی بعد می‌زیست به

قیاس نزدیک به واقعیت پذیرفت.

 

علی ‌اکبرخان سنجابی به یاد می‌آورد که پدرش برای آموزش آنان، میرزایی را به خدمت گرفته بود که از سواد و

خط و ادب بهره کافی داشت. او هر بامداد بر بالین او و برادرش می‌آمد و از بستر بیرونشان می‌کشید و آن‌ها را به

کنار حوض می‌برد و با دست‌های استخوانی و انگشت‌های بلندش دست و روی آنان را می‌شست و موهای

ژولیده‌شان را شانه می‌زد. «سپس شکنجه شروع می‌شد الف ب پ ت ث، الف دو زبر اَنّ و دو پیش انُّ ... چه عذاب

دردناکی! میرزا برای جلوگیری از فرار، گوشه‌های قبایم را  در زیر پنجه نیم‌ذرعی پایش فرو می‌برد و پنجه

نفرت‌انگیزش با انگشتان درشت و بلند بسان گردن لاک‌پشت مرا به زمین میخکوب می‌کرد.» 

 

 

a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ

باری، زندگی در ایل محمد‌رضای خان‌زاده کلهر را جوانی قوی‌هیکل، تنومند و با سلامت مزاج‌ ساخت. در محیط وی

سنت بزرگی از گُردآوری و پهلوانی در میدان رزم و چابکسواری بر گرده اسب تیزرو و جنگ و گریز از مهلکه وجود

داشت. محمد‌رضا شاید گاه به رسم عشایر این خطه به ضرورت، جنگ و غارتگری را نیز تجربه کرده بود. یادگاری که

از این دوران برای وی تا پایان عمر باقی ‌ماند، ناشنوایی یک گوش او بود که بر اثر وارد آمدن ضربتی سنگین بر او در

یکی از آن کر و فرهای ایلی بر او بود. کلهر از حرفه پدری اسب و شمشیر جوهری و تربیت سگ شکاری را خوب

آموخت و بر حسب عادت و وراثت سگان شکاری را بسیار دوست داشت. 

 

پیدا نیست که کلهر جوان نزد کدام میرزا یا ملا کلام دانایی و واژگان‌ معرفت را آموخت، یا نام و آوازه خطاطان بزرگ

روزگار را از که شنید، و نمونه‌های عالی درخشان هنر خوشنویسی قدیم را در کجا دید، و ورق‌های ناب نستعلیق را

در کدام کتابخانه با چشم و دل دید و سرمشق گرفت. تاریخ در این باره خاموش است، اما پیداست که حافظه

شفاهی ایل پر بود از داستان‌های حماسی و نغمه‌های شاعرانه مردانی از ایل که نامشان در کتب رجال و دواوین

از آن‌ها یاد شده بود.



سرانجام میرزا تصمیم خود را آشکار ساخت و دل از دیار و خانمان برکند. کوهستان‌های زیبا و دشت‌های خرم

سرزمین مادری‌اش را پشت سر گذاشت و زیستن در ایل چون پدران و برادران را، با همه ستایش و احترامی که

برای ایشان قائل بود ترک کردزمانی که میرزای کلهر در تهران اقامت گزید دیگر جوانی خام نبود. براساس قرائن و

شواهد در آن سال‌ها در حدود 30 تا 35 سال داشته است. قلم را با صلابت در دست می‌گرفت و در خود استعداد و

هنری ذخیره شده می‌‌دید که منتظر ظهور و غلیان بود. در تهران، کلهر ابتدا یک چند نزد میرزا محمد‌ خوانساری

شاگرد آقا محمد مهدی تهرانی، که کتیبه ازاره مسجد امام تهران به خط او نوشته شده بود و از استادان بنام

نستعلیق بود، رفت. اما این ایام به درازا نکشید و کلهر توان و استعداد خویش را فوق استاد خود دید و در پی کسب

مقامات بالاتر و ابداعات نیکوتر برآمد و چون استادی شایسته ندید به مشق کردن از روی خطوط اصلی استادان

قدیم، مخصوصاً میرعماد قزوینی پرداخت و برای این کار به قزوین و اصفهان سفر کرد. به نوشته عباس اقبال

«قسمتی از ایام جوانی‌اش به مشق کردن از روی کتیبه سردر یکی از حمام‌های قزوین و کتیبه قبر میرفندرسکی

در اصفهان، که هر دو از بهترین نمونه‌های خط میرعماد است، گذشت. مخصوصاً از روی کتیبه میرفندرسکی که

متضمن غزل معروف حافظ است، به مطلع:

 

a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ

روضه خلد ‌برین خلوت درویشان است

 

مایه محتشمی خدمت درویشان است 

 

میرزا مدت‌ها مشق کرد و یا به اصطلاح حکاکان چربه آن را برداشته بود به همراه داشت و آن را بهترین سرمشق

خود می‌شمرد 

چیزی نگذشت که آوازه نام میرزای کلهر زبانزد خاص و عام شد و هنر دستان او معیار زیبایی و حسن خط گردید،

چنان‌که در کتاب «المآثر و الآثار» در این باره آمده است «در خط نستعلیق بعد از میرعماد بهتر از وی کسی را نشان

ندادند.» 

 

شهرت میرزا چندان فراگیر شد که ناصر‌الدین شاه او را به حضور خود طلبید تا پیش او مشق خط کند. چنان‌که

گاه‌گاهی از روی تفنن از روی سرمشق‌های او می‌نوشت. سپس پیشنهاد داد تا در اداره انطباعات قبول عضویت

کند. اما میرزا مردی بلند ‌همت بود و زیستن درویش‌وار و به آزادگی را می‌پسندید. وظیفه‌ بگیری و خدمت در

دیوان‌خانه با روحیات او سازگار نبود. به احترام نمایاند که هر وقت مایل باشد برای اداره انطباعات کتابت کند و اجرت

آن بگیرد.

 

محمد‌حسن خان صنیع‌الدوله (اعتماد‌السلطنه) یک چند هر از گاهی میرزا را می‌دید و خدمتی در هنر کتابت از او

می‌خواست. او درباره خلقیات و سلوک میرزا می‌نویسد «مردی درویش‌منش، خوشخوی، سبکروح، بذله‌گو است.

محضری مطبوع دارد و طلعتی محبوب با همه اشتهارش در آفاق و تقدمش بر قاطبه خطاطان، علی‌الاطلاق، دایره

دوستان و رفقای هم‌صحبت میرزای کلهر محدود بود و با چند کس بیشتر حشر و نشر داشت. از مهم‌ترین رفقای

او یکی سیدی یزدی بود به نام سیدلطفعلی. این لطفعلی در جوانی مردی بز‌ن‌بهادر بود؛ یک لوتی زنجیرکش و

بی‌باک. در یزد کارش زورگیری و باج‌ستانی بود. از تجار و بازرگانان باج می‌گرفت و سوراخ سنبه هر کار را خوب بلد

بود. به همین علت توسط حکومت به دارالخلافه تهران تبعید شده بود. این ایام روزگار پیری‌اش بود. با میرزا

شوخی‌های لفظی زیادی داشت و برای میرزا از روزگار جوانی و زندگی‌اش داستان‌ها می‌گفت. ساعات میرزا با

این سید یزدی همه به شوخی و بذله‌گویی می‌گذشت. البته سید لطفعلی به جز این در شناخت چاقو و سنگ و

کاغذ تحریر زبردست و استاد بود و میرزا این اقلام را که بسیار نیاز داشت، از او می‌گرفت.






میرزا محمد‌رضا کلهر در بازگشت از شهر مقدس مشهد به مرض وبا که در تهران آن روز بیداد می‌کرد در سن 65

سالگی در بیست‌وپنجم محرم‌الحرام 1310قمری چشم از جهان فرو بست. مرحوم حاج شیخ هادی نجم‌آبادی بر

جنازه او نماز گزارد. پیکر او را در محل آتش‌نشانی امروز در میدان حسن‌آباد که در آن ایام قبرستان بود به خاک

سپردند و بر دیوار آتش‌نشانی سنگ یادبودی به نام او نصب کردند که تا امروز باقی است.


هنوز  از دیوانِ عالی‌رتبه‌ای نخواسته و جرایه‌ای نگرفته است. برگ و ساز معاش از اجرت کتابت می‌کند و به هنر

بازو و سرپنجه خویش روزگار می‌گذراند»

 

 

 

 

a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ

 

 

 

 

 

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درپنجشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱ و ساعت 17:30 |

احوال و آثار ميرزا عبدالباقي طبيب اصفهاني

(شاعر قرن دوازده ) 

 

 طبیب اصفهانی یکی از شاعران قرن 12 ایران است  که به سال 1127 ه.ق در اصفهان دیده به جهان گشود . وی

در زمره شاعران ناشناخته ایرانی محسوب می شود که به شغل طبابت اشتعال  داشته ودردربار نادرشاه

افشار طبیب شاه بود ه وچون  نادرشاه برای یکپارچگی ونجات ایران تلاش میکرده فرصت چندانی برای مجالس

شعر وشاعری نداشته و به میرزا عبدالباقی فقط به چشم طبیب مینگریسته و چون اجدادش جملگی وتا هفت

پشت طبیب و حکیم باشی های پادشاهان صفوی بوده اند،  لذا نسبشان به حکیم سلمان جهرمی  طبیب و حکیم

باشی شاه عباس اول صفوی می رسد بهمین جهت خاندان وی، یکی از خاندان های اصیل و نجیب ایران بوده

بطوریکه ذرتاریخ آمده ازاوایل قرن 11 هجری قمری ، یکی از سلاطین فاتح و مشهور ایران ، شاه عباس اول ، حکیم

سلمان  جهرمی را با کمال  احترام به اصفهان (پایتخت) دعوت می کند و به او عنوان «حکیم باشی» را می دهد .

بدین ترتیب فرزندان این سلسله با تخلّص «اصفهانی» تا پایان عمر نادرشاه و چندی هم در دربار کریم خان زند

(یعنی حدود 170 سال) وظیفه مهم حکیم باشی را در ایران عهده دار بودند .

  تاریخ تولد طبیب سال 1127 در دارالسلطنه اصفهان بوده

پدر طبیب اصفهانی ،حکیم باشی دربار دو شاه صفوی (شاه سلیمان و سلطان حسین) بود . محمود افغان پس از

تسخیر اصفهان ، سیضذ تن از مقامات کشوری و لشکری ایران را در سال 1136 به قتل رساند که پدرطبیب  یکی از

آنها بود . بدین ترتیب ، طبیب در سن نه سالگی از پدر یتیم ماند

ازتحصیلات طبیب هم به مانند سایر گوشه های زندگی طبیب اطلاع دقیقی در دست نیست ، اما یک چیز مسلم

است که در علم طب ، تحصیلات را به درجه کمال رسانده است . با توجه به این که در آن زمان ، علم طب مانند

سایر علوم حکومت ، اساساً به زبان عربی تألیف و تدریس می شد ، طبیعی است که طبیب اصفهانی هم ، زبان

عربی و صرف و نحو را در سطح بسیار بالا فرا گرفته بود . و چون حکیم باشی دربار بود ( و «حکیم باشی» به جز

طبابت شاه وظیفه ندیمی و مستشاری در اداره ی امور دولتی و عزل و نصب بعضی از درباریان را نیز بر عهده

داشت ) ، از سیاست و علوم مدیریت نیز با خبر بود و از آن جا که اشعار شیوایی هم سروده است ، پس به فنون

وابسته به شعر و ادبیات نیز تسلط کافی داشته طبیب اصفهانی بیشتر به شغل طبابت شهرت داشت و هم

نشینی طبیب با نادرشاه بیشتر به خاطر طبابتش بوده تا شاعری .

 

طبیب اصفهانی نه تنها  شاعر مدیحه گو نبوده و اکثر تذکره نویسان به این ویژگی طبیب اشاره کرده اند . می توان

گفت اگر حکیم باشی بودنش در دربار ، شغل میراثی نبود ، شاید اصلاً به قصر نادر و یا هر شاه دیگری پا نمی

گذاشت و آن جا هم که بود (در دربار) ، علی رغم امکانات زیاد جهت مدح و ثنای شاه و کسب مال و ثروت و مقام و

مرتبه ، حتی یک شعر در مدح نادر شاه ندارد ، برعکس از بی عدالتی هایی که بر اثر جنگ های دائمی  نسبت

به مردم می شد و شاه و فرمانروایانش به آن بی توجه بودند ، شکوه می کرد

طبیب پس از مرگ نادرشاه مدت کوتاهی هم حکیم باشی کریم خان زند بوده ، سپس به زادگاهش برمی گردد و

کلانتری اصفهان را اختیار می کند . ضمناً خود همین نکته (کلانتری) دلیل گویا ایست بر محبوبیت طبیب اصفهانی

نزد مردم . زیرا در زمان صفویه تا قاجاریه ، کلانتران بر خلاف حکّام بلاد (که از جانب پادشاه منصوب می شدند)

توسط مردم از میان معتمدین شهر انتخاب می شدند و گاهی هم این منصب وراثتی می شد .اما ، طبیب اصفهانی 

رو به شعر و عرفان آورد . و منصب کلانتری اصفهان را به برادر کهترش میرزا عبدالوهاب واگذار کرد و چند سال آخر

عمر را در تنهایی و یا هم نشینی با اهل فضل و ادب سپری نمود . جالب است بدانیم در زمانی که اختلاف و حتی

درگیری میان برادران و یا پدر و فرزند به خاطر کسب قدرت و نفوذ ، یک کار عادی شده بود طبیب اصفهانی ، کاملاً

اختیاری و با همّت بلند و غنای طبع ، منصبِ کلانتری را به برادرانش سپرد . در این باره همه محقّقان اتّفاق نظر

دارند و نیز این موضوع (یعنی اختیاراً واگذار شدن کلانتری از سوی طبیب) از شعرهای خود طبیب اصفهانی نیز به

خوبی برداشت می شود :

در پیش ما که بی سرو سامان عالمیم  دردسری به منت افسر نمی رسد

 

نگاهی به سرگذشت وی نشان می دهد که ابیات فوق فقط یک شعار و یا آرمان نبوده بلکه دیدگاه ، رفتار و کردار

واقعی طبیب را بیان می کند .  طبیب  چند سال باقی مانده از عمر خویش را در هم نشینی با مشتاق علی شاه  ،

شاعر آوازه دار هم شهری خود وچندتن از فضلای زمان ، مانند عاشق اصفهانی ، لطف علی آذر ، سید محمد شعله

و دیگران سپری کرد . طبیب در یک غزل خود با چنین بیتی به سید علی مشتاق  عرض ارادت می کند :

رسد این طرفه غزل کاش به  مشتاق طبیب  وای بر آن سخنی کو به سخندان نرسد

وی در  سال ها ی آجرعمر با تشویق سید علی مشتاق  دیوان خود را مرتب کرد و چون گنج ارزشمندی برای آیندگان به یادگار گذاشت .


درباره ازدواج طبیب اصفهانی و فرزندان وی هیچ اطلاعاتی در دست نیست .« از جمله شخصیت های مهم این

خاندان  نشاط اصفهانی  است که نواده طبیب است . »

درباره زمان فوت این شاعر اختلاف زیاد است. از ۱۱۶۷ تا ۱۲۰۸ را گفته اند و از همه آنها معتبرتر سال ۱۱۷۱ قمری

است که نشان می دهد وی در زمان مرگ ۴۴ سال  داشته و مزارش در تخت پولاد اصفهان است.

احوال و آثار ميرزا عبدالباقي طبيب اصفهاني (شاعر قرن دوازده اصفهان) (3)

 

 

 

 

 

 

 

 

Explore p.laborderi's photos on Flickr. p.laborderi has uploaded 5802 photos to Flickr.

 

غمش در نهانخانه دل نشيند
به نازي که ليلي به محمل نشيند

 

به دنبال محمل چنان زار گريم
که از گريه ام، ناقه در گِل نشيند

 

خِلد گر به پا خاري، آسان برارم
چه سازم به خاري که در دل نشيند؟

 

پي ناقه اش رفتم آهسته، ترسم
غباري به دامانِ محمل نشيند

 

مرنجان دلم را که اين مرغ وحشي
زبامي که برخاست، مشکل نشيند

 

عجب نيست خندد اگر گل به سروي
که در اين چمن پاي در گِل نشيند

 

بنازم به بزم محبّت که آن جا
گدايي به شاهي مقابل نشيند

 

طبيب از طلب در دو گيتي مياسا
کسي چون ميان دو منزل نشيند؟

دارد به سحر دعا اثر ها


دست من و دامن سحرها

از باخبران نشد سراغي


جُستيم خبر ز بي خبرها...

هرچند، طبيب، تلخکامي


ريزد ني خامه ات شکرها

از باده عشرت، تو و رخسار چو ماهي


وزشرم محبت من و دزديده نگاهي...

گر عشق تو بگداخت تنم را عجبي نيست


با شعله آتش چه کند مشتِ گياهي؟

به ساقي گفت در مي خانه، مستي


به دستي، ساغر و مينا به دستي...

بشارت باد خاصان حرم را


که عزم توبه دارد بت پرستي

 

 

 

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو دردوشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۱ و ساعت 10:11 |

 

 

 

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

غم زمانه خورم يا فراق يار کشم

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifرhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

 

به طاقتي که ندارم کدام بار کشم

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

نه قوتي که توانم کناره جستن از او

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

نه قدرتي که به شوخيش در کنار کشم

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

نه دست صبر که در آستين عقل برم

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

نه پاي عقل که در دامن قرار کشم

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

ز دوستان به جفا سيرگشت مردي نيست

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

جفاي دوست زنم گر نه مردوار کشم

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

چو مي توان به صبوري کشيد جور عدو

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

چرا صبور نباشم که جور يار کشم

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

شراب خورده ساقي ز جام صافي وصل

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

ضرورتست که درد سر خمار کشم

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

گلي چو روي تو گر در چمن به دست آيد

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

کمينه ديده سعديش پيش خار کشم

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

لطفا کمی منتظر بمانید تا این تصویر نمایش داده شود. با تشکر: نسیم آرامش

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درسه شنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۰ و ساعت 8:10 |

....................................................................................................................................................................................................

 

کتاب شازده کوچولو

نویسنده آنتوان دوسنت اگزوپری

 

یک کتاب شگفت انگیز معمولاً محصول یک نویسنده خارق العاده‌ای است. نویسنده کتاب شازده کوچولو واقعاً چنین مردی بود، ماجراجو، شجاع و عاشق پرواز! آنتوان دو سنت اگزوپری با تبدیل اشتیاق مادام العمر خود به شغل تمام وقت، به سرعت به عنوان خلبان نظامی برجسته فرانسوی که نامه‌های خود را در سراسر قاره‌ها تحویل می‌داد، شناخته شد.

تلاش خطرناک سنت اگزوپری برای شکستن رکورد سرعت که منجر به سقوط هواپیما در بیابان ساهارا شد. او به همراه ناوبر خود، تقریباً بدون آب و غذا بین زندگی و مرگ گیر افتادند. مبارزه آن‌ها به لطف آمدن عرب بیابان گردی و یافتن آنها در حالت خسته، کم آب و متوهم پس از چهار روز در یک صحرا پایان یافت.

احتمالاً، این حادثه از صحنه شازده کوچولو الهام گرفته است. نه تنها موقعیت بلکه پایان رمان نیز اشاره به وقایع مرموز گذشته نویسنده دارد، سنت اگزوپری بدون هیچ توضیحی، بی‌سر و صدا دنیای ما را ترک کرد. او به معنای واقعی کلمه بدون هیچ اثری ناپدید شد.

در طول جنگ جهانی دوم، او فرانسه اشغالی را ترک نمود و با انجام مأموریت‌های شناسایی به نیروی هوایی فرانسه پیوست. در سال ۱۹۴۰ او به ایالات متحده سفر کرد و مجبور شد ۲۷ ماه طولانی در آنجا بماند.  به همین دلیل، اثر بزرگ او بسیار دور از سرزمین مادری‌اش منتشر شد. چه موقع شازده کوچولو نوشته شد؟ این اتفاق در سال ۱۹۴۲ در لانگ آیلند، نیویورک رخ داد.

به سیلویا همیلتون، دوست او، گنجی واقعی تحویل داده شد، نسخه خطی نویسنده و نقاشی‌های آبرنگ خودش که با قهوه آغشته و با سوختگی سیگار لکه‌دار شده بود. تصاویر شازده کوچولو به همراه نسخه‌های خطی اصلی برای بزرگداشت هفتادمین سالگرد داستان در کتابخانه و موزه مورگان در نیویورک به نمایش درآمد.

......................................................................................................................................................................................................

شخصیت‌های کتاب

این داستان یک فاصله باورنکردنی و عمیق بین کودکی و بلوغ است و بیان می‌کند که کودکان و بزرگسالان چگونه زندگی را متفاوت می‌بینند. این مهم بهتر است از طریق دیالوگ‌های دو شخصیت اصلی که ماجراهای خود را با هم تقسیم می‌کنند، آشکار شود.

به غیر از آن‌ها، شخصیت‌های دیگری از اهمیت جزئی برخوردار هستند که هر یک به عنوان تجسم ویژگی‌های مفهومی کتاب هستند. بنابراین، شخصیت‌های جزئی در یک زمینه مرتبط به قهرمان اصلی کمک می‌کنند تا وضعیت واقعی چیزها را درک کند، از این رو به مفهوم کلی داستان کمک می‌کنند.

راوی

او به دلیل خرابی موتور هواپیمای خود، در صحرا فرود آمد. هنگام تعمیرهواپیما، او با پسری رنگ پریده با موهای طلایی مجعدی مواجه می‌شود که با درخواست ترسیم گوسفندی به او نزدیک می‌شود. سپس راوی نقاشی یک مار بوآ در حال خوردن یک فیل را در دوران کودکی به او نشان می‌دهد.

وقتی او کودک بود، بزرگ‌ترها هرگز نمی‌توانستند منظور او را از این طرح بفهمند و اصرار داشتند که نقاشی را کنار بگذارد. با کمال تعجب، پسر مو فرفری بلافاصله معنای درونی را درک می‌کند.

چنین آشنایی فوق‌العاده‌ای دوستی بین این دو قهرمان را آغاز کرد. بعداً، راوی احساس پیوند محکمی می‌کند که این احساس او را با دوست کوچکش به هم گره می‌زند و یک دنیای صادق، ساده، خوش بینانه‌ای از کودکی به او یادآوری می‌کند.

شازده کوچولو

راوی نام پسرک را شازده کوچک گذاشت. او از یک سیارک دور به نام B-612 می‌آید و این ستاره را خانه خود می‌داند که مسئولیت کامل آن را بر عهده دارد. پسر بچه از سیاره کوچک خودش مراقبت می‌کند تا سه آتشفشان کوچک را پاک نماید تا از فوران جلوگیری کند.

بیش از همه، ذهن و قلب او متعلق به گل رز است که زمانی در سیاره او ظاهر شده بود. او بیش از حد مغرور بوده و بنابراین شاهزاده به نقطه‌ای می‌رسد که دیگر نمی‌تواند او را تحمل کند، گرچه هنوز هم عمیقاً او را دوست دارد.

او با هدف یافتن پاسخی برای سوالات زندگی ابدی، با تحقیق در مورد پنج سیاره مجاور به سفری طولانی می‌رود. سرانجام، پسر از زمین بازدید می‌کند و با راوی دوست می‌شود. دو نفرِ آن‌ها بر اساس تجربه مشترکشان در ذات زندگی تعمق می‌کنند.

سپس شازده کوچولو احساس می‌کند زمان آن فرا رسیده است که به گل سرخ خود برگردد و دوباره از آن محافظت کند. حتی اگر او خود را برای ترک راوی آماده کرده است ولی باز می‌خواهد او را به خاطر بسپارند؛ هر وقت راوی به آسمان پرستاره نگاه می‌کند، یاد شاهزاده و دوستی آن‌ها میفتد.

روباه

او کسی است که با ارزش‌ترین درس را به شازده کوچولو می‌آموزد، چیزهای اساسی را فقط با قلب می‌توان دید، نه چشم! این همه چیز را برای قهرمان اصلی از جمله رابطه او با گل رزش، توضیح می‌دهد. روباه از شاهزاده می‌خواهد که او را اهلی کند زیرا اهلی کردن به معنای احاطه کردن کسی با عشق، مهربانی و قدردانی است.

گل رز

او به عنوان مالک شازده کوچولو، کسی که کاملاً به او وابسته است، رفتار می‌کند؛ مثل اینکه استادی است که شازده باید او را راضی کند. گل رز ادعا می‌کند کاملاً منحصر به فرد و زیباترین است، بنابراین همه باید ویژگی‌های او را بپرستند.

در حقیقت، او تحمل ناپذیر، دمدمی مزاج و شیطانی است که باعث خستگی صاحبش می‌شود. گل سرخ نشان دهنده زنی است که دوست داشتن او سخت است اما آسیب پذیری و لطفش، دیگران را به خود جلب می‌کند.

ازاین کتاب چه خواهید آموخت؟

داستان شخصیت‌های درخشانی را به تصویر می‌کشد که در روند تصمیم گیری خواننده برای کشف مجدد اصول و ارزش‌های زندگی، تاثیرگذار هستند. درس گرفتن از هر قسمت، خواننده را قادر می‌سازد تا مضامین مهم کتاب را تشخیص دهد.

موضوع اصلی کتاب، تناقض کامل بین دیدگاه‌های زندگی کودکان و بزرگسالان است. صداقت، کنجکاوی، اشتیاق، مهربانی ذاتی بچه‌ها با وسواس، تکبر، بی‌علاقگی بزرگسالان مخالف است. نویسنده این مضمون را با کمک سایر موارد فرعی نشان می‌دهد:

.................................................................................................................................................................................................................

نقد کتاب

آنتوان دو سنت اگزوپری سبک نوشتاری اصیل خود را توسعه داد که مطمئناً قابل تشخیص است. داستان از دیدگاه اول شخص روایت می‌شود، راوی هوانوردی است که در بیابان گم شده است.

او به خواننده اجازه می‌دهد فقط مواردی که خودش می‌داند را بفهمد. این مرد برخی از خاطرات کودکی خود را به یاد می‌آورد، سپس با شازده کوچولو آشنا می‌شود و گفتگوهای آن‌ها را شرح می‌دهد.

از آنجا که به نظر می‌رسد پرنس یک مسافر با تجربه و عاشق ماجراجویی است، نمی‌تواند دوست بزرگسال خود را ترک کند، بدون اینکه چیزهای ارزشمندی که اخیراً آموخته را به او بگوید.

بنابراین، راوی بیشتر از آنچه در واقع صحبت می‌کند، با تمرکز بر گفتار خارق العاده‌اش بیشتر شونده است! لحن نویسنده ممکن است مرموز و مخفی توصیف شود. شازده کوچولو به طور غیر منتظره در وسط صحرای ساهارا ظاهر می‌شود و در مورد سفرهای بین ستاره‌ای صحبت می‌کند.

حیوانات با معماهایی صحبت می‌شوند. سیارک‌ها زندگی خود را با یک مرد تنها در هر یک از آن‌ها به تصویر می‌کشند. شازده کوچولو به طور معجزه آسایی ناپدید می‌شود و هیچ کس نمی‌داند کجا و چگونه او را پیدا کند.

علاوه بر این، کل داستان در جستجوی پاسخی برای اسرار زندگی است که نمی‌توان به طور کامل ان را درک کرد. همراه با خود متن، کتاب اصلی شامل تصاویر آنتوان دو سنت اگزوپری می‌باشد که روایت را کامل می‌کند. چنین تکنیک ماهرانه‌ای، سبک نوشتن نویسنده را واقعاً منحصر به فرد می‌کند

 

............................................................................................................................................................................................................

 

جملات زیبا ازاین کتاب 

روباه برای مدت کوتاهی در داستان ظاهر شد اما هیچ شخصیتی جوهر اصلی داستان را به زیبایی او بیان نکرد. توصیه او به شازده کوچولو در سراسر جهان نقل شده است، این راز من است، یک راز بسیار ساده، فقط با قلب است که فرد می‌تواند به درستی آن را ببیند. آنچه ضروری می‌باشد، برای چشم قابل مشاهده نیست.

نقل قول روباه به شازده کوچولو نمی‌تواند خواننده را بی تفاوت بگذارد زیرا با عمیق‌ترین حوزه‌های زندگی بشر سر و کار دارد. آنچه روباه یک بار گفت، بعداً توسط شازده کوچولو و راوی برای اثبات دیدگاه واقعی تکرار شد:

«این زمانی است که شما برای رز خود تلف کرده‌اید و باعث می‌شود رز شما بسیار مهم باشد.»

«زیباترین چیزهای جهان، دیده یا لمس نمی‌شوند، آن‌ها با قلب احساس می‌شوند.»

«شما برای همیشه مسئول آنچه که رام کرده‌اید می‌شوید.»

«چشمان کور هستند. باید با قلب نگاه کرد.»

«فقط بچه‌ها می‌دانند که به دنبال چه هستند.»

«اگر کسی رام شود، ممکن است کمی گریه کند.»

«هیچ کس از جایی که هست راضی نیست.»

کتاب‌هایی مانند شازده کوچولو شایسته تقدیر و توجه ابدی هستند. تا زمانی که افراد به آن‌ها مراجعه می‌کنند، در زندگی پرمشغله خود مکث خواهند کرد تا به مهم‌ترین چیزها مانند عشق، مسئولیت و اهداف زندگی فکر کنند.

..............................................................................................................................................................................................................

کتاب شازده کوچولو مناسب چه سنی است؟

والدین باید بدانند که کتاب شازده کوچولو اگزوپری، اولین بار در سال ۱۹۴۳ منتشر شد، افسانه‌ای کلاسیک در مورد برخورد خلبان با شاهزاده جوانی است که در جستجوی دانش از سیاره ای به سیاره دیگر سفر می‌کند. به نظر می‌رسد این اثر کتابی برای کودکان است اما به طور کلی مخاطبان بزرگسال نیز از آن استقبال می‌کنند و از کتاب لذت می‌برند.

اگزوپری به طرز ماهرانه‌ای ویژگی‌های سه ژانر مختلف ادبیات را با هم تلفیق کرد، بنابراین شازده کوچولو را آمیزه‌ای از مثال، تمثیل و افسانه می‌دانند و این از نظر اخلاقی ارزش قابل توجهی دارد و عملکرد آموزشی را انجام می‌دهد.

درس‌های اخلاقی در مورد رابطه، مسئولیت و تعهد بیش از آنکه صرفاً سرگرم کننده باشند، برای مخاطبان نیز جنبه آموزشی دارند. اصولاً داستانی از تجربه‌های سفر غیرمنتظره یک پسر عجیب و غریب به خواننده ارائه می‌شود.با این حال، هر رویداد و هر گفتگویی در یک کتاب دارای نماد گرایی عمیق و معنایی پنهان است.

سرانجام، شازده کوچولو نیز یک افسانه می‌باشد زیرا نویسنده به اشیاء بی‌جان توانایی صحبت و تفکر را می‌دهد. حیوانات و گیاهان هر دو شخصیت انسان را منعکس می‌کنند که این به نظر می‌رسد برای بچه‌ها جذاب است و روند خواندن را برای آن‌ها لذت بخش می‌کند.

به همین دلیل است که این کتاب در میان همه گروه‌های سنی بسیار محبوب می‌باشد، بچه‌ها آن را به عنوان یک داستان با یک طرح هیجان انگیز درک کرده، در حالی که خوانندگان بزرگسال نیز عمیق‌تر فکر می‌کنند و سعی کرده تا ماهیت اصلی تمثیل‌ها و نمادها را تشخیص دهند و از رمزگشایی گنجینه‌های نهفته در لفظ نیز لذت می‌برند.

................................................................................................................................................................................................................

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۰ و ساعت 2:58 |

 

عبدالوهاب شهیدی

 

(Abdolvahab Shahidi)

 

 آهنگساز، خواننده و نوازنده پیشکسوت عود

زندگینامه

 

عبدالوهاب شهیدی در میمه اصفهان به دنیا آمد. او از اوایل دهه ۱۳۲۰ فعالیت هنری خود را با فراگیری آواز، سنتور و عود نزد اسماعیل مهرتاش آغاز کرد.

 

شهیدی در سال ۱۳۳۹ با برنامه گل‌ها شروع به فعالیت و همکاری در رادیو کرد و تا سال ۱۳۵۷ در

بسیاری از این برنامه‌ها شرکت کرد. وی همچنین چندین بار در برنامه‌های جشن هنر شیراز شرکت کرد و در این

برنامه‌ها با استادانی چون جلیل شهناز، فرامرز پایور، اصغر بهاری، حسین تهرانی، رحمت‌الله بدیعی، حسن ناهید و

محمد اسماعیلی همکاری کرد. عبدالوهاب شهیدی با اجرای بیش از ۲۳۰ برنامه از فعال‌ترین هنرمندان این برنامه

بوده و در فهرست هنرمندان با بیش‌ترین اجرا (رتبه سوم) قرار دارد. عبدالوهاب شهیدی در اجرای آوازهای محلی

نیز پیشرو بوده است. تصنیف معروف زندگی با مطلع اون نگاه گرم تو از این هنرمند است. وی هم اکنون در ایران زندگی می‌کند.

 

وی علاوه بر آواز فعالیت‌های هنری دیگری نیز داشته که در جای خود اهمیت بالایی دارند. مثل عود نوازی منحصر

به فرد خود یا اجرای آوازهای محلی، در میان آثار وی به ویژه در برنامه‌های گل‌ها ترانه‌ها و آوازهای محلی بسیار

زیادی توسط وی خوانده شده‌اند. خود تصنیف زندگی نیز مربوط به آهنگ و آوازی محلی بر روی شعری از هما میر

افشار می‌باشد که در دستگاه ماهور با تنظیم فرامرز پایور اجرا شده است، و تصنیف‌های دیگری مثل یار بی وفا،

آی سوزه و… هم‌چنین وی قطعات قدیمی معروفی مثلاً آثار عارف قزوینی را نیز اجرا کرده که از میان آن‌ها می‌توان

به تصنیف‌های گریه را به مستی بهانه کردم (در آلبوم قدیمی حرف) و گریه کن که گر سیل خون گریی اشاره کرد.

 

..............................

dreamies.de (6spgd871a1a.gif)

 

استاد «عبدالوهاب شهیدی» درگذشت

http://s3.picofile.com/file/8196832534/www_roozgozar_com_2319.gif

................................

موسیقی ,

۱. زندگی: اون نگاه گرم تو جام شرابه...

 

اون نگاه گرم تو، جام شرابه، اما سرابه

زندگی بی چشم تو، رنج و عذابه، رنج و عذابه....

 

۲. بی‌ تو به سر نمی‌شود

 

داغ تو دارد این دلم، جای دگر نمی‌شود

بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمی‌شود.

 

۳. بهار آمد گل و نسرین نیاورد

نسیمی بوی فروردین نیاورد

 

۴. آهنگ موزون

 

جلوه‌ها می‌کند، آتشین روی گل

جان و دل پرورد، هر نفس بوی گل

 

۵. چه خوش صید دلم کردی...

 

مطب عشق عجب ساز و نوایی دارد

نقش هر پرده که زد راه به جایی دارد ...

۶. در موسم گل

 

 

در موسمِ گل که گلستان

بندد درِ کاخ و شبستان

 

۷. گریه کن..

 

گریه کن که گر، سیل خون گری،

 

ثمر ندارد

 

 

۸. قرار دلم، کجا می‌روی

 

قرار دلم، کجا می‌روی

چرا می‌روی، چرا می‌روی

 

۹. از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران

رفتم از کوی تو لیکن، عقبِ سر نگران...

 

 

۱۰. ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی

ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی.

سود و سرمایه بسوزی و محابا نکنی

Check out my guide for shooting nature cinemagraps on Gallereplay.

 

 http://s3.picofile.com/file/8196832534/www_roozgozar_com_2319.gif

 

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو دریکشنبه ۵ دی ۱۴۰۰ و ساعت 0:6 |

​​ ​

​ ​​ ​

 http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif......(میرعماد حسنی)...... http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

 http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifMir Emad Hassani http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.giflites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgbhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

 

 

فردا، رونمایی از چهار اثر استاد میرعماد قزوینی + فیلم

ميرعماد الحسني سيفي قزويني از مشهور ترين خوشنويسان تاريخ هنر ايران است که توانست پايه خط نستعليق را چنان مستحکم نمايد

که تمام صاحب نظران خطوط اسلامي آن را عروس خطوط ناميدند . قلم او بيشترين تاثير خود را در عرصه خط نستعليق گذاشته است .

زندگي او در تذکره ها و رسالات و متون مختلف آمده اما گوشه هاي پنهان زندگي او همواره ناشناخته مانده است . 

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

 در لغت نامه دهخدا آمده است :

عماد قزويني خطاط مشهور ( 961-1024 ) نام او عمادالملک قزويني حسني بود و در خط نستعليق دستي توانا داشت . خط مير براي حسن خط مثل بوده است و برخي خط او را برخط ميرعلي هروي ترجيح ميدادند .در سال 1024 ه.ق شاه عباس صفوي وي را متهم به پيروي از مذهب تسنن نمود و امر به قتل او شد وي در آخرين شب ماه رجب همان سال در راه حمام بقتل رسيد . گويند ميرزا ابوتراب خطاط اصفهاني شاگردش جنازه او را در دروازه طوقچي دفن نمود و چون ميخواستند براي او مقبره ايي بسازد مانع شدند . فرزندان و ياران او را هم طرد کردند و همگي به هندو روم پناه بردند خاندان او همگي در خط سر آمد بودند .

بنا به گفته خانم آن ماري شيمل در کتاب خوشنويسي و فرهنگ اسلامي ميرعماد در سن 8 سالگي شروع به آموزش خط نمود .

دکتر مهدي بياني استاد دانشگاه در مورد تاريخ تولد و سالهاي زندگي او ميگويد :

از ترجمه مورخين و تذکره نويسان ميآيد که مير در سال 1027 در اصفهان بقتل رسيد و بيشتر تذکره نويسان همين تاريخ را نقل کرده اند . اما مستقيم زاده تاريخ مرگ مير را بسال 1024 ميداند. اين قول بيشتر از جانب صاحب عالم آراي عباسي است که معاصر با ميرعماد ميباشد و بيشتر صحيح است . سن مير 63 بود که به تاريخ 961 هم ميرسد .

ميرعماد در قزوين متولد شد و دوران کودکي و نوجواني خود را در قزوين گذراند و براي تکميل هنر خود به تبريز سفر کرد . در مورد ساليان اوليه زندگي او و آغاز يادگيري اش در قزوين سخنان زيادي به ميان است اما هيچ کدام قطعي نيست .

 

در تذکره خط و خطاطان آمده است :

 

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

در ابتدادر شهر قزوين شاگرد عيسي رنگ کار بود و بعد در سلک شاگردان مالک ديلمي در آمد . بعدها شهرت ملا محمد حسين تبريزي را شنيد و به تبريز سفر کرد و شب و روز به مشق خط پرداخت .

در کتاب مرقع گلشن نوشته مهدي بياني آمده است : ميرعماد نزد دو تن از استادان خط تعليم گرفت و پس از اندک زماني دو استاد تعليم ميررا نزد خود لازم ندانستند .

دو استاد اصلي مير مالک ديلمي و محمد حسين تبريزي است و عيسي رنگ کار و حتي بابا شاه اصفهاني هم نمي توانند جزو استادان او باشند . زيرا عيسي خوشنويس از رکابداران شاه طهماسب اول صفوي بود و بعيد است که پس از 54 سال سلطنت شاه وي حيات داشته باشد خصوصا که صاحب گلستان هنر نقل ميکند که او در آخر عمر متولي امامزاده ايي در گناباد شد و در سال 984 در گذشت . همچنين بابا شاه بسال 996 در اصفهان فوت کرد و مير 12 سال بعد از او به اصفهان رسيد .

بيشتر تذکره نويسان عقيده دارند که مير از روي خط باباشاه و ميرعلي مشق ميکرد که اين مورد صحيح است .

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

ميرعماد پس از طي مقدمات خط در قزوين براي تکميل آن عازم بلاد ديگر شد تا عاقبت به در بار صفوي راه يافت .

به قول صاحب گلستان هنر مير ابتدا براي زيارت خانه خدا به مکه سفر کرد و صاحب تذکره خط گويد محمد هلال بن نجم الدين از بزرگان شام به نيت فراگيري مقدمات نستعليق در اين سفر همراه او بود . در مراجعه به ايران در سلک هنرمندان کتابخانه فرهاد خان قرامانلو که از بدو سلطنت شاه عباس اول مصدر مشاغل لشکري و کشوري بودند قرار گرفت و چند سال در تمام مدت حکومت فرهاد خان در سمنان و دامغان و طبرستان و بسطام و خراسان همراه و ملازم او بود تا بسال 1007 ه.ق فرهاد خان بدست الله وردي خان از سرداران شاه عباس بقتل رسيد و همان زمان مير از خراسان به قزوين بازگشت و بقول کلمان به گيلان رفت و دوباره به قزوين بازگشت و مقيم شد اين دوران مصادف با سلطنت شاه عباس است که اصفهان بصورت يکي از زيباترين شهرهاي ايران در آمده بود . مرکزيت هنري اين شهر باعث شد تا ميرعماد در سال 1008 ه.ق براي خدمت به شاه عباس راهي اصفهان شود . به محض رسيدن او به شهر عريضه ايي نوشت که در مرقع گلشن به بيان کامل متن نامه پرداخته شده است .

شاه پس از استحضار از مضمون نامه و اطلاع از هنر مير او را به دربار فرا خواند و مورد لطف و عنايت خود قرار داد ميرعماد به شکرانه اين مرحمت شاهانه قطعات خط با اشعاري در مدح شاه نوشت و تقديم نمود .

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

ميرعماد پس از اقامت در دربار شاه به لطف و عنايتي که در حق او ميشد مفتخر گرديد و با اخلاق کريمه خود مورد ستايش شاه ونور چشم او گرديد . اين مورد باعث حسادت و فتنه و عداوت شد تا جايي که مير بخاطر نامردي ها با سرودن اشعاري گله مندي هاي خود را ابراز داشت . اين فتنه ها باعث کم رنگ شدن محبت شاه نسبت به مير گرديد و در عوض عليرضا عباسي مورد تفقد شاهانه قرار گرفت محبوبيت عليرضا عباسي نزد شاه به حدي شد تا جايي که شاه شمعدان بدست بالاي سر او ايستاده تا وي مشق خط نمايد . اين عمل شاه باعث دلگير ي ميرگرديد پس خطاب به شاه شعري بخط خود نوشت و فرستاد . اين کدورت به حدي بالا گرفت که زبان مير نسبت به شاه نيش دار تر و کينه توزانه تر شد . کينه حسودان بجايي رسيد که اشعار ميرعماد را که در نکوهش شاه سروده و نوشته بود را به سمع و نظر شاه عباس برسانند . شاه از کرده مير ناراحت شد و براي صحت ادعاي ديگران 70 تومان فرستاد و در خواست کتابت شاهنامه را بنمود . پس از يک سال شاه پيکي فرستاد و در خواست کتاب را نمود ميرعماد 70 بيت را که نوشته بود ارسال نمود و و در جواب پيغام شاه ميگويد :

بگوييد وجه سر کارزياده براين کفايت نکرد و مقدار پول به اندازه ابيات نگارش شده است . شاه از اين عمل برآشفت و ابيات را پس فرستاد . مير کليه ابات را با قيچي بريد و هربيت را به مبلغ يک تومان به شاگردان خود فروخت و پول شاه را پس فرستاد . اين عمل ميرعماد باعث نفرت شاه از ميرعماد گرديد . از ديگر دلايل نفرت شاه از مير مذهب تسنن او ست .

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

در کتاب احوال و آثار خوشنويسان آمده است :

چون ميرعماد به تسنن مشهور بود و شاه نسبت به تشيع تعصب داشت اين مورد باعث مزيد علت شد که در نهايت منجر به قتل ميرعماد گرديد . گويند شاه فرياد کشي و گفت : ( کسي نيست مرا از دست اين مرد خلاص کند ) يا ( کسي نيت مرا از دست اين سني نجات دهد ) يا ( کسي نيست اين مغرور را بکشد ) يا ( ما يک تن قزويني نديديم که يک ذرع دم داشته باشد ) . مقصود بيک مسگر قزويني رئيس قبيله شاهسون قزوين بقول صاحب آراي عباسي در آخرين شب ماه رجب 1024 که ميرعماد از راه حمام بنا به دعوت مقصود بيک بخانه او مي آمد جمعي از اوباش و ارازل را وا داشت که در تاريک شب او را به قتل برسانند .

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

در تذکره خط و خطاطان ميرزا حبيب اصفهاني آمه است که مقصود بيک از دوستان مير بود که به تحريک شاه اين کار را انجام داده است . برخي هم بر اين عقيده بودند که خشم شاه در اداي اين جملات مرگ مير نبوده است زيرا وقتي شاه از قتل مير خبر دار شد بسيار ناراحت شد و دستور قصاص قاتل را صادر کرد . اما علي قلي خان واله عقيده دارد که قتل مير به اشاره و فرمان شاه بود . جسد مثله شده مير به مدت چند روز روي زمين بو و کسي جرات خاکسپاري را نداشت تا اينکه مري او ميرزا ابوتراب وي را در مسج مقصود بيک واقع در دروازه طوقچي اصفهان بخاک سپردند در اين زمان به دستور شاه بر جسد او احترام گذاشته و گروهي از شاگردان و امرا و شاهزادگان در آن مراسم شرکت داشتند .

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

مدتي بعد خبر قتل مير به سراسر ايران و بلاد اطراف رسيد و بويژه در هند و عثماني که شيفته خط مير بودند مراسم سوگواري بپاشد . جهانگير شاه هند از روي تاسف اعلام نمود اگر مير را به من داده بودند هم وزن او طلا ميدادم . ابوتراب در وصف استاد خود شعري سرود و سنگ قبري با خط خود براي مزار مير تهيه کرد اما موفق به نصب آن نشد تا عاقبت آن را بر قبر خود قرار دادند . پس از مرگ مير خاندان و شاگردان ميرعماد از ترس شاه مخفي و يا به عثماني و هند هجرت کردند و در آنجا مورد لطف شاهان قرار گرفتند و در اشاعه خط نستعليق ايراني در خارج مرزهاي ايران سهم بسزايي داشتند .

 

نام و لقب ميرعماد :

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

ميرعماد از سادات سيفي حسني وبا کنيه قزويني است و چون پيرو مسلک عمادالملک بود اين لقب را به خود گرفت . دکتر بياني به اين نظريه با ديده ترديد مينگرد و ميگويد :

عموم تذکره نويسان او را بنام ميرعماد ميخوانند و واضح است که در زمان حيات هم به اين نام معروف بود .

مستقيم زاده در تذکره تحفه الخطاطين اسم او را محمد و پدر ش را حسين مينامد .

 

عبدالمحمد خان و کلمان هوار و مستقيم زاده بيان ميکنند :

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

ميرعماد به دليل لقب حامي خود عمادالملک از بزرگان صفوي لقب عماد را برخود نهاد . دکتر بياني ميافزايد که لقب عماد الملک مربوط به شخص ميرعماد است . زيرا 9 فقره از آثارش با نام عمادالملک رقم خورده است .

در يک نسخه از تکلمه النفخات عبدالغفور لاري مير عماد در حواشي آن نسب خود را چنين بيان کرده است :    ( عماد بن ابراهيم الحسني )

نسبت سيادت مير را همه تذکره نويسان حسني دانسته که از خاندان سيفي قزوين بوده است و در دستگاه دولتي صفوي مصدر کتابداري ومستفي و داراي پايه بلند بوده اند . نام ميرعماد جلالالدين محمد خوش نويس و پدر ش مير شريف از بني اعمام قاضي جهان سيفي قزويني وزير شاه طهماسب صفوي و حسن علي سيفي جد مير را نام برده اند .

در مورد سيادت حسني ا حسيني ميرعماد شک هست . غلام محمد هفت قلمي و کلمان هوار و عبدالمحمد خان او را حسيني ميدانند . اما به احتمال زياد حسني است . و گاهي حسيني يا حسني رقم ميزده است . اما در يک قطعه بنا به گفته دکتر بياني نوشته شده ( مشقه عماد ثاني حسيني ) و شک بر طرف گرديد يعني قريب نيم قرن بعد از ميرعماد شخصي بنام ميرعماد الحسني يا حسيني ميزيسته است اين مطلب از کتاب سرمايه ايمان تصنيف عبدالرزاق لا هيجي آمده که عبارت ( تمت الرساله سرمايه ايمان بعون الملک المثال بتاريخ روز دوشنبه 19 شره جمادي الاول سنه احدي و سبعين و الف . کتبه العبد عمادالحسيني ) است .

القاب ميرعماد الحسني : عماد – ميرعماد – مير عماد حسني – ميرعماد الحسني – ميرعماد حسني قزويني – عمادالملک قزويني – عمادالملک حسني – عمادالملک حسني قزويني – عمادالحسني قزويني.

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

مذهب ميرعماد:

يکي از دلايل قتل ميرعماد شايعه سني بودن اوست . بنا به قول اکثر تذکره نويسان و تاريخ نگاران مذهب او سني است اما هيچ گونه مدرک يا سندي برا ياين ادعا و جود ندارد و بعکس هرجا نام آل نبي آمده است از آن ها به نيکي يا کرده است و در هيچ جا شعر يا متني در وصف خلفا ديده نشده و در ارتباط با امام علي ( ع ) مناجات نامه و يا دعاي نادعلي بارها نگارش شده است . در يک قطعه خود نوشته : علي الله في کل الامور توکلي و بالحسني اصحاب العبا توسلي .

 

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

ويژگي اخلاقي ميرعماد :

او مردي آزاده و بزرگ منش بود و هنر را برا يهنر دوست ميداشت و براي رسيدن به حد والاي هنر خود و ديگران را فراموش ميکرد تا جايي که گويند مدت 3 سال سر خود را اصلاح نکرد . ارتباط او با شاگردانش در حد مريد و مرادي بود و باي او قائل به کرامات بودند . نصر آبادي از قول ابوتراب شاگرد ميعماد گفته است :

روزي در قهوه خانه نشسته بودم ميرعماد با رشيدا خواهر زاده اش گذر کرد بخاطرم رسيد اگر مير صفاي باطن داشته باشد به قهوه خانه مي آيد . با اينکه چند قدم بيشتر نرفته بود برگشت قهوه خورد و گفت از اين چيزها در خانه ما هم يافت ميشود . ابوتراب تنبيه شد روز ديگر به خانه مير رفت و در بالاخانه او منزل يافت . بنا به اشعار مير براي شاه نشان ميدهد که او تا حدود زيادي مغرور و طبع حساسي داشته است .

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

فرزندان و نزديکان ميرعماد :

 ميرعماد پسري بنام ابراهيم و دختري بنام گوهر شاد داشت که از بيم شاه به عثماني و يا هند هجرت کردند . پس از قتل مير جهانگير شاه برخي از بستگان مير را مانند عبدالرشيد ديلمي را پناه داد.

 

ويژگي خط ميرعماد :

بنا به راي کارشناسان خط ايراني در عالم نستعليق از ابتدا تا کنون کمتر خطاطي يافت شده که خطش به استواري و قدرت و شيوايي قلم مير باشد . مير عماد زيبايي خط نستعليق را به اعجاز رسانيده است .

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

بنا به گفته دکتر بياني مير در لطف قلم و قدرت کتابت يد بيضا نمود و خط او بدون اصلاح استوار و خوش اندام است خفي را نمکين و جلي را استوار و شيرين مينوشت . زيبايي خط او عالم گير شد و شعرا در وصف او شعر ميسرودند از جمله مير عبدالغني تفرشي از شعراي معاصر ميرعماد در يک رباعي گفته است :

تا کلک تو در نوشتن اعجاز نماست        بر معني اگر لفظ کند ناز رواست .

آوازه شهرت مير در زمان حيات و ممات عالم گير شد و در بلاد هند و عثماني آثار او را به بهاي زر خريد و فروش ميکردند و شاهان به داشتن آثار او مباهات داشتند .

 

از لحاظ اسلوب خط مير تابع شيوه ميرعلي هروي بود که بعد از عزيمت به اصفهان به شيوه بابا شاه مشق نمود . عمده قطعات او در قالب چليپا است که نحوه ترکيب بندي خطوط مير سرمشق تمام چليپا نويسان است . او اين فرن نوشتاري را به اوج رساند و شيوه سياه مشق هاي او بعدها الگويي برا ي استادان قرون بعدي مانند ميرزا غلامرضا در قرن 13 ه.ق گرديد . 

میرعماد الحسنی سیفی قزوینی

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

استادان ميرعماد :

در شناسايي اولين استاد مير هيچ اطلاعي در دست نيست . اما از آنجا که او از خانواده صاحب ديوان بوه است در ميان افراد خانواده اش به او خط را آموزش دده اند . از استاداني که به منسوب کرده اند يکي عيسي بيک رنگ کار است . که اين انتساب رد شد زيرا او در سال 981 ه.ق فوت کرده است . دومين استاد امير مالک ديلمي است که در انتساب او هم شک نيست . ملا محمد حسين تبريزي دومين استاد مير عماد است .

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif


نورالدین محمد لاهیجی (نورا)
 عبدالرشید دیلمی (رشیدا)
 میرابراهیم (فرزند میرعماد)
 گوهرشاد (دختر میرعماد)
 عبدالجبار اصفهانی
 محمدصالح خاتون‌آبادی
 (حاجی جمال بن ملک محمد شیرازی)
 نورای اصفهانی
 محراب بیک
 میر ساوجی
 میر یحیی اصفهانی
 علاالدین سبزواری
 درویش عبدی بخارائی
 میرمحمد مقیم تبریزی
میرزاتقی مستوفی الممالک
 ابوتراب اصفهانی (ترابا)
 محمدصالح اصفهانی

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifمیرعماد انجمن خوشنویسان ایرانhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درجمعه ۱ مرداد ۱۴۰۰ و ساعت 12:6 |

Post anything (from anywhere!), customize everything, and find and follow what you love. Create your own Tumblr blog today.

( دکترمحمدابراهیم باستانی پاریزی)

Mohammad Ebrahim Bastani Parizi

كتاب ‌شناسی استاد باستانی پاریزی

راوی شیرین سخن تاریخ،

 

 

یاد آن شب که صبا بر سر ما گل می ریخت 

بر سر ما ز در و بام و هوا گل می ریخت 

سر به دامان منت بود وز شاخ بادام 

بر رخ چون گلت آرام صبا گل می ریخت 

خاطرت هست آن شب همه شب تا دم صبح 

گل جدا، شاخه جدا، باد جدا گل می ریخت 

نسترن خم شده، لعل لب تو نوازش می داد 

خضر گویی به لب آب بقا گل می ریخت 

زلف تو غرقه به گل بود و هر آنگاه که من 

می زدم دست بدان زلف دو تا گل می ریخت 

تو فرو دوخته دیده به مه و باد صبا 

چون عروس چمنت بر سر و پا گل می ریخت 

گیتی آن شب اگر از شادی ما شاد نبود 

راستی تا سحر از شاخه چرا گل می ریخت؟ 

شادی عشرت ما باغ گل افشان شده بود 

که به پای تو ومن از همه جا گل می ریخت 

.

باز شب آمد و شد اول بیداریها 

من و سودای دل و فکر گرفتاریها 

شب خیالات و همه روز، تکاپوی حیات 

خسته شد جان و تنم زین همه تکراریها 

در میان دو عدم، این دو قدم راه چه بود؟ 

که کشیدیم درین مرحله بس خواریها 

دلخوشی ها چو سرابم سوی خود بُرد، ولیک 

حیف از آن کوشش و طی کردن دشواریها 

نوجوانی بهوس رفت و از آن بر جا ماند 

تنگی سینه و کم خوابی و بیماریها 

سرگذشتی گُنه آلود و، حیاتی مغشوش 

خاطراتی سیه از ضبط خطا کاریها 

کور سوئی نزد آخر به حیات ابدی 

شمع جانم، که فدا شد به وفاداریها 

 

دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی

 

 

 

دكتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی نویسنده، مورخ و ادیب برجسته ایران آثار متعددی در حوزه فرهنگ و ادب این سرزمین از جمله كرمان به یادگار گذاشته است.در سوم دى‌ماه ۱۳۰۴ در «پاریز» از توابع شهرستان «سیرجان» در استان «کرمان» متولد شد. وى تا پایان تحصیلات ششم ابتدایى در پاریز تحصیل کرد و در عین حال، از محضر پدر خود مرحوم «شیخ علی اکبر» هم بهره مى‌برد.

پس از پایان تحصیلات ابتدایى و دو سال ترک تحصیل اجبارى، در سال ۱۳۲۰ تحصیلات خود را در دانش‌سراى مقدماتى کرمان ادامه داد و پس از دریافت دیپلم متوسطه در سال ۱۳۲۵، براى ادامه تحصیل به تهران رفت و در سال ۱۳۲۶ در «دانشگاه تهران» در رشته‌ی تاریخ تحصیلات خود را پى‌گرفت.

در ۱۳۳۰ از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد و براى انجام تعهد دبیرى به کرمان بازگشت. در همین ایام با همسرش، «حبیبه حایرى» ازدواج کرد و تا سال ۱۳۳۷خورشیدی که در آزمون دکترى تاریخ پذیرفته شد، در کرمان ماند. وى دوره دکتراى تاریخ را هم در دانشگاه تهران گذراند و با ارائه پایان‌نامه‌اى درباره «ابن اثیر»، دانش‌نامه دکتراى خود را دریافت کرد.

باستانی پاریزی کار خود را در دانشگاه تهران از سال ۱۳۳۸ با مدیریت مجله‌ی داخلى دانشکده ادبیات شروع کرد و تا سال ۱۳۸۷ که بازنشسته شد، استاد تمام وقت آن دانشگاه بود.

شوق نویسندگى وى در دوران کودکى و نوجوانى در پاریز، با خواندن نشریاتى مانند «حبل‌المتین، آینده و مهر» برانگیخته شد. باستانى، اولین نوشته‌هاى خود را در سال‌هاى ترک تحصیل اجبارى (۱۳۱۸ و ۱۳۱۹) درقالب روزنامه‌اى به نام «باستان» و مجله‌اى به نام «نداى پاریز» نوشت، که خود در پاریز منتشر مى‌کرد و دو یا سه مشترک داشت.

اولین نوشته‌ی او در جراید آن زمان، مقاله‌اى بود با عنوان «تقصیر با مردان است، نه زنان» که در سال ۱۳۲۱ در مجله «بیدارى کرمان» چاپ شد. پس از آن به عنوان نویسنده یا مترجم از زبان‌هاى عربى و فرانسه مقاله‌های بى‌شمارى در روزنامه‌ها و مجلاتى مانند «کیهان، اطلاعات، خواندنى‌ها، یغما، راهنماى کتاب، آینده، کلک و بخارا» چاپ کرد.

نخستین کتاب وى «پیغمبر دزدان» نام دارد که شرح نامه‌هاى طنزگونه شیخ محمدحسن زیدآبادى است و براى اولین بار در سال ۱۳۲۴ در کرمان چاپ شده است. وى بیش از شصت عنوان کتاب تألیف و یا ترجمه کرده است. از میان نوشته‌هاى او، هفت کتاب با عنوان «سبعه ثمانیه» متمایز است که همگى در نام خود عدد هفت را دارند، مانند «خاتون هفت قلعه» و «آسیاى هفت سنگ».

به جز کتاب‌ها و مقاله‌ها، باستانى پاریزى شعر هم مى‌‌سرود و اولین شعر خود را در کودکى در روستاى پاریز و در آرزوى باران سرود. وی منتخبى از شعرهاى خود را در سال ۱۳۲۷ در کتابى به نام «یادبود من» به چاپ رساند.

باستانی پاریزی صبح روز سه شنبه پنجم فروردین ۱۳۹۳ جهان فروبست 

---------------------

 

 

 

 کتاب‌های باستانی پاریزی به این شرح است:

الف ــ مربوط به کرمان نخستین چاپ آثار

    پیغمبر دزدان (چاپ هفدهم ۱۳۸۲) ۱۳۲۴   

    نشریه فرهنگ کرمان (چاپ کرمان) ۱۳۳۳   

    راهنمای آثار تاریخی کرمان (چاپ کرمان) ۱۳۳۵   

    دوره مجله هفتواد (چاپ کرمان) ۱۳۳۷ ــ ۱۳۳۶   

    تاریخ کرمان (تصحیح و تحشیه تاریخ وزیری، چاپ چهارم، ۱۳۷۴) ۱۳۴۰    

    منابع و مآخذ تاریخ کرمان ۱۳۴۰   

    سلجوقیان و غز در کرمان (چاپ دوم ۱۳۷۳) ۱۳۴۳   

 فرماندهان کرمان (تصحیح و تحشیه تاریخ شیخ یحیی، چاپ سوم، ۱۳۷۱) ۱۳۴۴

 جغرافیای کرمان (تصحیح و تحشیه جغرافی وزیری، چاپ پنجم،۱۳۸۴) ۱۳۴۶

 گنجعلی خان (چاپ سوم ۱۳۶۷) ۱۳۵۳

  وادی هفت واد (انجمن آثار ملی، جلد اول) ۱۳۵۵

 تاریخ شاهی قراختائیان ۱۳۵۵ 

    تذکره صفویه کرمان ۱۳۶۹    

    صحیفه الارشاد (پایان صفویه) ۱۳۸۴    

 

ب ــ مجموعه هفتی (سبعه ثمانیه)

    خاتون هفت قلعه (چاپ ششم ۱۳۸۰) ۱۳۴۲

    آسیای هفت سنگ (چاپ هفتم ۱۳۸۳) ۱۳۵۰

    نای هفت بند (چاپ ششم ۱۳۸۱) ۱۳۵۳

    اژدهای هفت سر (چاپ پنجم ۱۳۸۴) ۱۳۵۵

    کوچه هفت پیچ (چاپ ششم ۱۳۷۰) ۱۳۵۵

    زیر این هفت آسمان (چاپ پنجم ۱۳۶۸) ۱۳۵۸

    سنگ هفت قلم (چاپ سوم ۱۳۶۸) ۱۳۵۸

    هشت الهفت (چاپ دوم ۱۳۷۰) ۱۳۶۳

 

بیوگرافی محمد ابراهیم باستانی پاریزی + عکس

 

ج ــ سایر کتب:

    یادبود من (مجموعه شعر)۱۳۲۷

    ذوالقرنین یا کوروش کبیر (ترجمه، چاپ نهم ۱۳۸۴) ۱۳۳۰

    یاد و یادبود (مجموعه شعر، چاپ دوم، ۱۳۶۴) ۱۳۴۱

    محیط سیاسی و زندگی مشیرالدوله (چاپ دوم، جیبی ۱۳۴۱) ۱۳۴۱

    اصول حکومت آتن، ترجمه از ارسطو ۱۳۴۱ (با مقدمه استاد دکتر غلامحسین صدیقی، چاپ چهارم ۱۳۸۳)

    تلاش آزادی (چاپ هفتم ۱۳۸۳، برنده جایزه یونسکو) ۱۳۴۷

    یعقوب لیث (چاپ هشتم ۱۳۸۲) ۱۳۴۴ (این کتاب به زبان عربی ترجمه و در قاهره چاپ و منتشر شده‌است. ۱۹۷۶)

    شاه منصور (چاپ ششم ۱۳۷۷) ۱۳۴۸

    سیاست و اقتصاد عصر صفوی (چاپ پنجم ۱۳۷۸)۱۳۴۸

    اخبار ایران از ابن اثیر (ترجمه الکامل، چاپ دوم ۱۳۶۴) ۱۳۴۹

    از پاریز تا پاریس (چاپ هشتم ۱۳۸۱) ۱۳۵۱

    شاهنامه آخرش خوش است (چاپ ششم ۱۳۸۳) ۱۳۵۰

    حماسه کویر (چاپ چهارم ۱۳۸۲) ۱۳۵۶

    تن آدمی شریف است… ۱۳۵۷

    نون جو و دوغ گو (چاپ پنجم ۱۳۸۳) ۱۳۵۷

    جامع المقدمات (چاپ دوم ۱۳۶۷، جلد دوم ۱۳۷۳) ۱۳۶۳

    فرمانفرمای عالم (چاپ چهارم ۱۳۷۷) ۱۳۶۴

    از سیر تا پیاز (چاپ سوم ۱۳۷۹) ۱۳۶۷

    مار در بتکده کهنه (چاپ سوم ۱۳۸۰) ۱۳۶۸

    کلاه‌گوشه نوشین روان (چاپ سوم ۱۳۸۰) ۱۳۶۹

    حضورستان (چاپ دوم ۱۳۷۰) ۱۳۶۹

    هزارستان (چاپ دوم ۱۳۸۲) ۱۳۷۱

    ماه و خورشید فلک (چاپ دوم ۱۳۷۶) ۱۳۷۱

    سایه‌های کنگره (چاپ دوم ۱۳۷۶) ۱۳۷۱

    بازیگران کاخ سبز (چاپ دوم ۱۳۸۴) ۱۳۷۳

    پیر سبزپوشان (چاپ دوم ۱۳۷۹) ۱۳۷۳

    آفتابه زرین فرشتگان (چاپ دوم ۱۳۷۷) ۱۳۷۳

    نوح هزار طوفان (چاپ دوم ۱۳۸۰) ۱۳۷۵

    در شهر نی سواران (چاپ دوم ۱۳۷۸) ۱۳۷۷

    شمعی در طوفان (چاپ دوم ۱۳۸۳) ۱۳۷۸

    خود مشت مالی 

    محبوب سیاه و طوطی سبز

    درخت جواهر (چاپ دوم 

    گذار زن از گدار تاریخ 

    کاسه کوزه تمدن 

    پوست پلنگ    

    حصیرستان       

    بارگاه خانقا ه   

    هواخوری در باغ با گوهر شب چراغ       

 

   گرگ پالان دیده     

 

حقانیت و دروغ

«وقتی دروغ و حقیقت با هم راه می‌رفتند، به چشمه‌ای رسیدند. دروغ به حقیقت گفت: " لباس خود را درآوریم و در این چشمه آب تنی کنیم ." حقیقت ساده دل چنین کرد، در آن لحظه که در آب بود، دروغ، لباس حقیقت را از کنار چشمه برداشت و پوشید و به راه افتاد. حقیقت، پس از آب‌تنی ناچار شد برهنه به راه افتد؛ از آن روز ما حقیقت را برهنه می‌بینیم، اما بسا اوقات دروغ را هم ملاقات می‌کنیم که متأسفانه لباس حقیقت پوشیدهاست؛ و طبعاً حقانیّت خود را در نظر ما به تلبیس ثابت می‌کند

 

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درسه شنبه ۱ تیر ۱۴۰۰ و ساعت 5:15 |

 

.....(ملا محسن فیض کاشانی).....

 

..Mohsen Fayz Kashani..

 

 

گفتم رخت نديدم گفتا نديده باشي

گفتم ز غم خميدم گفتا خميده باشي

گفتم ز گلستانت گفتا که بوي بردي

گفتم گلي نچيدم گفتا نچيده باشي

گفتم ز خود بريدم آن باده تا چشيدم

گفتا چه زان چشيدي از خود بريده باشي

گفتم لباس تقوي در عشق خود بريدم

گفتا به نيک نامي جامه دريده باشي

گفتم که در فراقت بس خوندل که خوردم

گفتا که سهل باشد جورم کشيده باشي

گفتم جفات تا کي گفتا هميشه باشد

از ما وفا نيايد شايد شنيده باشي

گفتم شراب لطفت آيا چه طعم دارد

گفتا گهي ز قهرم شايد مزيده باشي

گفتم که طعم آن لب گفتا ز حسرت آن

جان بر لبت چه آيد شايد چشيده باشي

گفتم بکام وصلت خواهم رسيد روزي

گفتا که نيک بنگر شايد رسيده باشي

خود را اگر نه بيني از وصل گل بچيني

کار تو (فيض) اينست خود را نديده باشي

 

 

 

متن تبریک عید نوروز ۹۵

ملا محسن فیض کاشانی

متن تبریک عید نوروز ۹۵

 

 

 

-محمّد بن مرتضى مشهور به ملامحسن فیض کاشانى-

  حکیم، محدث، مفسر، عارف، شاعر و یکى از اکابر علما و فقهای اخباری دوره صفویه در قرن یازدهم هجری و از شاگردان برجسته ملاصدرای شیرازی و معاصر با شاه عباس دوم بوده است. «تفسير الصافي»،اوست

متن تبریک عید نوروز ۹۵

 

 

ولادت

 

 

ملامحسن در چهاردهم صفر سال ۱۰۰۷ق، در کاشان به دنیا آمد.

خاندان

پدر وی رضی‌الدین شاه مرتضی (۹۵۰-۱۰۰۹ق)، مردی فقیه، متکلّم، ادیب و مفسر بود و در کاشان حوزه تدریس داشت. مادر او زهرا خاتون، بانوی عالم و شاعر، دختر ضیاءالعرفاء رازی - از عالمان بزرگ شهر ری - بوده است. جد مرحوم فیض، تاج‌الدین شاه، عالم، عارف و شاعر و از نامداران دوران خویش در کاشان بوده و در همان دیار مدفون است. وى در دو سالگى پدر خود را از دست

داد و دایى و عمویش تربیت او را به‌عهده گرفتند.

 

تحصیلات، اساتید و شاگردان

ملامحسن مقدّمات علوم را تا سن بلوغ در کاشان و در نزد عمو و دایى فراگرفت. بیست ساله بود که براى ادامه تحصیل به اصفهان مهاجرت کرد و از اساتید برجسته آن دیار کسب فیض نمود. از جمله اساتید این عالم بزرگ عبارتند از: ملا محمدتقى

مجلسى، شیخ بهایى، میرداماد، میرفندرسکى و ملاصدرا.

او پس از آن براى کسب علم از سید ماجد بحرانى به شیراز کوچ کرد و مدّت دو سال به تکمیل علم حدیث و روایت پرداخت و بار دیگر به اصفهان بازگشت. بعد از آن براى انجام فریضه حج به مکه مشرف شده و در آنجا به ملاقات شیخ محمد زین‌الدین عاملى رفته و از آن بزرگوار نیز کسب فیض نمود. پس از مراجعت از مکه، وقتى ملاصدرا از شیراز به شهر مقدّس قم مهاجرت کرد و در روستاى کهک اقامت گزید، ملامحسن و عبدالرّزاق لاهیجى نیز به آنجا رفته و مدّت هشت سال مونس تنهایى او بودند و در همین دوران بود که ملاصدرا دو دختر فاضل و عالم خود را به آن دو تزویج کرد. سپس ملامحسن فیض کاشانى همراه ملاصدرا به شیراز رفت و بعد از دو سال به کاشان بازگشت و به امر تدریس، تعلیم، تبلیغ و تألیف و تصنیف مشغول گردید. ملامحسن کاشانى در دوران زندگى پربار خود شاگردانى را تقدیم جهان تشیع کرد. از جمله‌ آن بزرگواران عبارتند از: علم‌الهدى فرزند خود فیض، معین‌الدین فرزند دیگر فیض، عبدالغفور برادر فیض، شاه مرتضى دوم پسر برادر فیض، ضیاءالدین محمد، ملا شاه فضل‌الله، ملا محمدباقر مجلسى، سید نعمت‌الله جزایرى، قاضى سعید قمى، ملا محمدصادق خضرى، شمس‌الدین محمد قمى، شیخ محمدمحسن عرفان شیرازى و بسیارى از علماى دیگر.

وفات

ملامحسن فیض در سن ۸۴ سالگى، در  سال ۱۰۹۱ در شهر کاشان از دنیا فانی به سرای باقی شتافت 

 

 

آثار

مرحوم فیض نزدیک به دویست جلد کتاب ارزشمند در علوم و فنون مختلف تألیف کرده است. برخى از تألیفات 

 

 تفسیر صافى، الوافي، الشافي، النوادر، المحجة البيضاء، مفاتيح الشرائع، أصول المعارف، علم اليقين، حقّ

 

اليقين، عين اليقين، ضياء القلب، الفت‌نامه، زاد السالك، شوق المهدي و دیوان قصائد

 

غزلیات فیض کاشانی - دیوان اشعار

 

متن تبریک عید نوروز ۹۵

 

 

 

.

متن تبریک عید نوروز ۹۵

 

مرقد فیض

 

 

Head Statue of Mohsen Fayz Kashani– ملا محسن فیض کاشانی.jpg

متن تبریک عید نوروز ۹۵

مشتاقان وصل

پرتوی از مهر رویت در جهان انداختی


آتشی در خرمن شوریدگان انداختی...

در دلم جا کردی و کردی مرا از من تهی
تا مرا از هستی خود در گمان انداختی

شعلۀ حسن تو دوش افروخت دل‌ها را چون شمع
این چه آتش بود کِامشب در جهان انداختی

در کنارم بودی و می‌سوخت جانم در میان
آتش سوزان نهان چون در میان انداختی...

دیده از خواب عدم نگشوده، گردیدند مست
چون ندای «کُن» به گوش انس و جان انداختی

سوی «أو أدنی» روان گشتند مشتاقان وصل
تا خطاب «إرجعی» در ملک جان انداختی

هر کسی پشت و پناه عالمی شد تا ز لطف
سایۀ خود بر سر این بی‌کسان انداختی

شد کنار هم‌دمان دریای خون از اشک «فیض»
قصۀ پرغصه‌اش تا در میان انداختی

 

 

 

 

بيا تا مونس هم يار هم غمخوار هم باشيم

انيس جان غم فرسوده بيمار هم باشيم

شب آيد شمع هم گرديم و بهر يکديگر سوزيم

شود چون روز دست و پاي هم در کار هم باشيم

دواي هم شفاي هم براي هم فداي هم

دل هم جان هم جانان هم دلدار هم باشيم

بهم يک تن شويم و يکدل و يکرنگ و يک پيشه

سري در کار هم آريم و دوش بار هم باشيم

جدائي را نباشد زهره تا در ميان آيد

بهم آريم سر بر گرد هم پرگار هم باشيم

حياة يکديگر باشيم و بهر يکديگر ميريم

گهي خندان ز هم گه خسته و افکار هم باشيم

بوقت هوشياري عقل کل گرديم بهر هم

چو وقت مستي آيد ساغر سرشار هم باشيم

شويم از نغمه سازي عندليب غم سراي هم

برنگ و بوي يکديگر شده گلزار هم باشيم

بجمعيت پناه آريم از باد پريشاني

اگر غفلت کند آهنگ ما هشيار هم باشيم

براي ديده باني خواب را بر خويشتن بنديم

ز بهر پاسباني ديده بيدار هم باشيم

جمال يکديگر گرديم و عيب يکديگر پوشيم

قبا و جبه و پيراهن و دستار هم باشيم

غم هم شادي هم دين هم دنياي هم گرديم

بلاي يکديگر را چاره و ناچار هم باشيم

بلاگردان هم گر ديده گرد يکديگر گرديم

شده قربان هم از جان و منت دار هم باشيم

يکي گرديم در گفتار و در کردار و در رفتار

زبان و دست و پا يک کرده خدمتکار هم باشيم

نمي بينم بجز تو همدمي اي (فيض) در عالم

بيا دمساز هم گنجينه اسرار هم باشيم

متن تبریک عید نوروز ۹۵

 

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۰ و ساعت 8:0 |

 

 

  زندگینامه

 

  " حسنعلی خان امیرنظام‌ گروسی "

 

 

 

 

 

امیرنظام گروسی در زمان حکومت ناصرالدین شاه پیشکار شده و مردی سیاستمدار، ادیب و اهل قلم و در چند کشور اروپایی سفیر ایران بود. اوهمچنین اولین ماشین آلات ضرب سکه، تمبر و چاپ را به ایران آورد

 

 

 

 

 

 

 

beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ” beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”

 

 امير نظام  از مردان نيکنام عهد ناصري و جزء رجال کارآمد و لايق ايران در دوره قاجاريه به شمار مي‌رود، او مردي کاردان، با کفايت و علاقه‌مند به ترقي و اصلاح جامعه بود و در طول 64 سال داشتن مصدر خدمات مهم کشوري از هيچ کوششي جهت اعتلاي ايران فروگذار نکرد. حسنعلي خان امير نظام گروسي از کردهاي طايفه کبودوند گروس در سال 1236 يا 1237 ق در بيجار مرکز ولايت گروس به دنيا آمد. مادرش اصالتاً ارمني و پدرش محمدصادق خان جزء رجال بزرگ دربار فتحعلي شاه بود. 1 سيره‌نويسان و مورخان دوره قاجار، اصل و نسب او را تا سدۀ سوم اسلامي به عقب برده‌اند. از جمله نقل کرده‌اند که امام رضا (ع) هنگام عزيمت از مدينه به طوس به خانۀ �امير عزالدّين� از اجداد امير نظام که رئيس طايفه گروس بوده نزول فرموده است. 2 بعضاً قائل براينند که نياکان وي بيش از هفتصد سال، پشت در پشت رئيس ايل و حاکم گروس بودند و از دورۀ صفويه تا قاجاريه مناصب سياسي، نظام و درباري را بر عهده داشتند.

 

زندگی‌نامه:  سیاسی، اجتماعی، فرهنگی حسنعلی‌خان امیرنظام گروسی

beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ” beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”

 از

 امیرنظام اشعاری نیز به یادگار مانده است. یکی از اشعار بسیار زیبای امیرنظام گروسی جوابی است که به شعر معروف حافظ شیرازی داده است که در ادامه آمده است.

حافظ می گوید:

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا

امیرنظام گروسی در جواب حافظ می گوید:

اگر آن کرد گروسی بدست آرد دل ما را

بدو بخشم تن و جان و سرو پا را

جوانمردی به آن باشد که ملک خویشتن بخشی

نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا را

دکتر انوشه در جواب امیر نظام گروسی :

اگر آن مهرخ تهران بدست ارد دل ما را

به لبخند ترش بخشم تمام روح و معنا را

سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند

نه بر آن مه لقای ما که شور افکنده دنیا را

شایان ذکر است که در جواب این شعر حافظ، شاعران دیگری نیز اشعاری سروده اند و هنوز هم به این اشعار جوابهایی داده می شود و از قراین اینگونه پیداست که این قصه سر دراز دارد.

آرامگاه امیر نظام گروسی در ماهان کرمان

 در سمت جنوب غربی دالان ورودی و در صحن وکیل الملکی بقعه امیرنظام گروسی به چشم می‌خورد. وی که چهره نامدار دوره قاجار بود هم در سیاست شهرت داشت و هم هنرمندی ارزنده به ویژه در خطاطی محسوب می‌شد. وی که در اواخر عمرش والی کرمان و بلوچستان بود و در پنجم رمضان ۱۳۱۷ هجری قمری در گذشت. او را بنا بر وصیت خودش در بقعه‌ای که خود در محوطه آرامگاه شاه نعمت‌الله ولی ساخته بود،

 نامــه اميرنظام بــه فرزندش يحيي بــا عنــوان �پندنامــه ي يحيويــه� از آثار ارزشمندي اســت كه وي آن را، در سالپ 1270 قمري، زماني...... كه.. در ســفر سلطانيه در ركاب ناصرالدين شــاه بــود، با نثري اديبانه به رشته تحریر در اورد

 

 

امیر نظام در اواخر عمر حاکم کرمان و بلوچستان شد و خیلی زود به ایجاد نظم و برطرف کردن نابسامانیها در این ایالت همت گماشت. امیر نظام یکی از چهره های شاخص تاریخ ایران در دوران قاجار است نه تنها به خاطر مقامهایی که داشت بلکه به دلیل لیاقت،توانایی،صداقت،امانت و خدمت به میهن طی 64 سال و دوران پادشاهی3شاه قاجار شخصیتی کاریزما گونه پیدا کرد. در زندگی سبکی ساده داشت بسیار شوخ طبع بود و فرانسه را به روانی صحبت می کرد کتابی به نام منشأت نوشت که در واقع 164نامه ای است که به دوستانش نوشته.کتاب دیگری هم به نام پند نامۀ یحیویه نگاشت که نوشته های آموزشی او برای پسرش یحیی بود. درزمان امیر کبیر درخشید و پیش از انقلاب مشروطه در رمضان 1317هجری قمری،1900میلادی پا از دایرۀ هستی بیرون نهاد و درآرامگاه شاه نعمت الله ولی در ماهان کرمان به خاک سپرده شد. سنگ گور اصلی وی بسیار ساده و بدون نوشته است. سنگ مزار تازۀ او در زمان احمد علی نبی آدم فرزند مرحوم مغفور شریف الدوله تهیه گردید و در زمان استانداری محمد دادور فرزند شادروان وثوق السلطنه والی سابق ایالت کرمان و بلوچستان ساخته و پرداخته شد.

در این مکان مرحوم مغفور حسنعلی خان گروسی ملقب به امیر نظام مدفون است که از رجال خوشنام دانشمند و صدیق مملکت ایران بوده است. در سنۀ هزار و دویست و سی و شش هجری در قصبۀ بیجار گروس متولد و در زمانی که والی ایالت کرمان بود در ماه رمضان سنۀ هزار و سیصد و هفده هجری قمری در سن هشتاد ویک سالگی به رحمت ایزدی پیوست. عبارت زیر همانند وصیت آن شادروان است.

بهترین دوست من آن است که اگر انشاء الله مردم و عذاب را سبک کردم این رباعی را بر سنگ تربتم نویسد.

ای آنکه برنج بینوایی مرده  در حالت وصل از جدایی مرده

با این همه آب تشنه لب رفته به خاک  اندر سر گنج از گدایی مرده

منشآت امیرنظام گروسی

beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ” beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”

.وی علاوه بر مدیریت و اندیشه های خردمندانه، در سبک انشاء و شیوه خط مهارت داشت. خط شکسته وی در عین ملاحت یکی از استوار ترین خطوط تحریر است و درحالی که شکسته است رعایت اصول نستعلیق هم درآن رعایت شده است 

تصویری بسیار زیبا از خانه امیرنظام گروسی یا موزه قاجار تبریز - @gardesh_gard

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درپنجشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۰ و ساعت 22:50 |


 

 

 

خواجه عمادالدین علی فقیه کرمانی

 

 

 


 

 

 

 

  از غزل­ سرایان نامی ­ایران 


 

 

عمادالدّین علی فقیه کرمانی مشهور به «عماد فقیه» و متخلص به «عماد» شاعر قرن هشتم هجری


 
 

 

گدای حضرت او باش و پادشاهی کن

مکن مخالفت او و هر چه خواهی کن

مرا ز عالم علوی فرشتگان هر دم

ندا کنند که درویش باش و پادشاهی کن

چو جم مباش به سلطانی زمین قانع

بکوش و سلطان از ماه تا ماهی کن

اگر چه هر نفست می دهد فریبی نفس

تو تکیه بر کرم و رحمت الهی کن

ز کنج خلوت تاریک رخ متاب عماد

وطن چو مردمک دیده در سیاهی کن

 

 

 

 


 

 

 

 

 


 

 

 

 “عماد فقیه کرمانی از شاعران و عارفان برجسته و معروف قرن هشتم هجری به شمار می آیدکه معاصرحافظ وموردتوجه اوبوده است.عمدهٔ شهرت او، به خاطراشعارزیباوعارفانهٔ اوست که مضامین معنوی واخلاقی دارند.پدروی،محمودفقیه کرمانی،ازنزدیکان ومحارم نظام الدین محمودکرمانی(عارف وصوفی نامدارقرن هفتم وازشاگردان عبدالسلام ماکوئی)محسوب می شدوبه دستوروی خانقاهی درکرمان بنانمودوخودبه نمایندگی ازنظام الدین محمود،ادارهٔ اموراین خانقاه راعهده دار گردید.نظام الدین محموددرسال۷۰۵ه.ق درکرمان خرقه تهی کردوبه دیارباقی شتافت ودرروزهفتم ِفوت او،محمود، پدرعمادفقیه نیز دیده ازجهان فروبست.بدین ترتیب،عماد فقیه،درسال۷۰۵ه.ق درحالیکه فقط ۱۵ سال سن داشت،به اتفاق برادرش،ادارهٔ امورخانقاه را برعهده گرفت و ضمنا”به تحصیلات فقهی خویش نیزادامه داد.درکنارتحصیلات،عمادفقیه سرودن شعرراآغازکردوازهمان سنین جوانی دراین زمینه به شهرت رسید.بیشترعمرعمادفقیه ودوران اوج شاعری او،مقارن باحکومت دوتن ازحُکّام

 

نامدارسلسلهٔ آل مظفردرکرمان،یعنی:امیرمبارزالدین محمّدمظفّروشاه شجاع (فرزندامیرمبارزالدین محمدِمظفر)بودوضمناً وی ازمعاصران بزرگانی چون خواجه حافظ شیرازی،عبیدزاکانی وخواجوی کرمانی محسوب می شدوبااین بزرگان درارتباط بود.بعلاوه وی درسروده‌های خویش،ازمیانِ شاعران گذشته بیش ازهمه به سعدی ارادت می ورزیدوازوی تقلیدمی نمود.شهرت”عمادفقیه کرمانی”در سرودن شعرومهارت وی دراین فنّ به حدی زیاد بود که در مورد وی در تذکرهٔ دولتشاه سمرقندی، به نقل از شیخ آذری چنین آمده است : «فضلا برآنند که سخن ِ مُتقدّمان و متأخرانِ جواهرالاسرار احیاناً در حشوی واقع شده است. امّا سخن ِ “عماد فقیه” که اکابر اتفاق کرده اند که در آن سخن اصلاً قصوری واقع نیست، نه در لفظ و نه در معنا و از سخن ِ”خواجه” بوی دلاویز عبیر می آید که به مشام صاحب دلان و هنروران، بلکه از بوی جان زیباتر می نماید.»سرانجام “عمادفقیه کرمانی” که ستاره ای پرفروغ در آسمان دیار ِادب پرور ِ کرمان محسوب می شد، در سال ۷۷۲ یا ۷۷۳ه.ق، و درسن ّ ۸۲ یا ۸۳ سالگی، بدرود حیات گفت و در محوطهٔ خانقاهی که خود در محلهٔ “سرپل دولت آباد”ِکرمان ساخته بود، به خاک سپرده شد. هم اکنون اثری از این محلهٔ قدیمی کرمان برجای نمانده است، امّا محل تقریبی دفن عمادفقیه، در خیابان گنجعلی خان امروزی، حدّفاصل بین چهارسوق مسگری و مدرسه ابراهیم خان ظهیرالدوله، واقع است.
 

آثار خواجه عمادالدین علی فقیه کرمانی
او در جوانی علیرغم مقام فقاهتی خویش، سرودن شعر را نیز آغاز نمود و تا پایان عمر، آثار متعددی از خود به یادگار گذاشت. از جملهٔ آثار او، علاوه بر دیوان غزلیاتش، می توان به پنج مثنوی نیز اشاره کرد، که عبارتند از : “محبت نامهٔ صاحبدلان” ، “صحبت نامه” ، “ده نامه” ، “طریقت نامه” و “صفانامه”(که این آخری با عنوان : “مونس الاسرار و انیس الاخبار” هم معروف است). قدیمی‌ترین این آثار “محبت نامهٔ صاحبدلان” است که عمادفقیه آن را در سال

۷۲۲ه.ق و در سن ۳۲

سالگی سروده است. مثنوی “طریقت نامه”ی او نیز، در روزگار اوج قدرت امیرمبارزالدین محمد مظفر سروده شد

 

 


 
 
 

ای دوست

گر چه رویت ندیده‌‌ایم ای دوست وصف حسنت شنیده‌ایم ای دوست

گفته بودی که ما از آن توییم اثری زان ندیده‌ایم ای دوست

سالها بر امید صافی وصل درد هجران چشیده‌ایم ای دوست

آخری کرده‌ایم کار جهان کاوّل از سر بریده‌ایم ای دوست


 

ما چو مرغان به بال همت و جهد در هوایت پریده‌ایم ای دوست


در جهان برگزیده همه‌ایم تا تو را برگزیده‌ایم ای دوست


هر کسی در بلا گرفتار است ما به نعمت رسیده‌ایم ای دوست


به زرت چون عماد نفروشیم که به جانت خریده‌ایم ای دوست


 

 

سخن از عماد فقیه کرمانی است شاعر و عارف مشهور سدۀ هشتم هجری، هم عصر شعرای بزرگی هم چون حافظ شیرین سخن، مسلمان ساوجی و خواجوی کرمانی، شاعری که معاصرین و متأخرین به ویژه حافظ از کلام او تأثیر پذیرفته اند. اما آن چنان که باید و شاید در زبان و ادب پارسی وی از شهرت برخوردار نیست. این شیخ صوفی و زاهد از جوانی خانقاه دار و همنشین اهل طریقت می بود، عماد در اصناف شعر خود را آزمود و به واقع سربلند و سرافراز گشت. کلام او از تنوع، شیوایی، استحکام و لطافت برخوردار است و بر مضامین ، الفاظ و معانی تسلط فراوان دارد.
دیوان غزلیات و قصاید و مثنویات او با عنوان پنج گنج به چاپ رسیده است. این دیوان شامل قصیده، غزل، مثنوی، قطعه، مسمط ، رباعی، مخمس ، مرثیه ، لغز و معتا میباشد. دیوان این شاعر عارف با مضامینی چون مدح و ستایش، پند و اندرز و حکمت و مهم تر از همه عشق و زهد و عرفان همراه است.

 


 
 

 

 


 

 

 

 


 

 

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو دریکشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۰ و ساعت 0:0 |

 

 

 

Stars

http://s3.picofile.com/file/8196832534/www_roozgozar_com_2319.gif

زندگینامه علی‌ اکبر دهخدا از بنيانگذاران طنز در ايران

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif  http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif 

 lematworks: “ Produced by LEMAT WORKS Future Galaxy1 / Comet infinity / Fallin Love / Portfolio ”

 

 

 

خالق لغتنامه‌ای با میلیون‌ها فیش

 

 lematworks: “ Produced by LEMAT WORKS Future Galaxy1 / Comet infinity / Fallin Love / Portfolio ”

 

 

علی اکبر دهخدا را بیشتر بشناسید

 

 

Image result for ‫زمستان  در وبلاگهامختلف‬‎

 

 

لغت نامه بزرگ دهخدا شامل شرح و معنی واژگان آثار ادبی و تاریخی زبان فارسی است. این لغت نامه، بزرگ ترین و مهم ترین اثر دهخدا است، که بیش از ۴۰ سال از عمر او، صرف آن شد. لغتنامه دهخدا، معانی، تفاسیر، و شروح تاریخی چندی از واژه های عربی را نیز داراست. لغت نامه بزرگ دهخدا شامل بخش بزرگی از واژگان ادبی زبان فارسی، با معنای دقیق، و اشعار و اطلاعاتی دربارهٔ آنهاست. با این وجود، این لغتنامه فاقد بخش اعظم واژگان علمی و صنعتی فارسی است که بیشتر در دهه های پس از تألیف این لغتنامه به حوزه زبان فارسی وارد شدند، منابع بسیاری در دنیای مجازی از این لغت نامه استفاده می کنند. این کتاب اکنون در ۲۶٬۴۷۵ صفحهٔ سه ستونی، به قطع رحلی، با تعداد شش هزار دوره، در دسترس علاقه مندان است. حدود نیمی از کتاب را لغات با معنی و شاهد و نیم دیگر آن اعلام تاریخی و جغرافیایی است. این اثر حاوی کلیه لغات فرهنگهای خطی و چاپی فارسی است و در نقل آنها بسیاری از غلط های گذشتگان تصحیح شده است و بسیاری از لغات ترکی، مغولی، هندی، عربی، فرانسوی، انگلیسی، آلمانی، روسی و دیگر زبان های متداول در زبان فارسی نیز در این فرهنگ آمده است. برای صحیح خوانده شدن لغات در جلوی هر کلمه حروف حرکت دار به کار رفته است. علاوه بر این مزایا، یک دوره مفصل دستور زبان فارسی نیز در لغت نامه آمده است.

برای استفاده از لغت نامه آنلاین دهخدا اینجا را کلیک کنید.

  •  

 

 

 

 

 

علی اکبر دهخدا مرد ادبیات و لغت ایران

http://s3.picofile.com/file/8196832534/www_roozgozar_com_2319.gif

علی اکبر دهخدا مرد ادبیات و لغت ایران 

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif 

 

 

 

 

علی اکبر دهخدا شاعر و ادیب معاصر ما است که از وی لغت نامه بسیار جامعی در زبان فارسی به یادگار مانده است که این روزها همگی آن را مورد استفاده قرار می دهیم. علامه علی‌اکبر دهخدا را شاید کمتر ایرانی‌ای باشد که نشناسد و یا لااقل نامش را نشنیده باشد. نام «لغت» گره خورده است با اثر سترگ «لغت‌نامه‌ی دهخدا».

علی‌اکبر دهخدا در سال ۱۲۵۷ هجری شمسی در تهران دیده به جهان گشود. گر چه اصلیت او قزوینی بود اما پدرش خانباباخان که از ملاکان قزوین بود پیش از آن که علی‌اکبر به دنیا بیاید قزوین را ترک گفت و در تهران سکنا گزید. زمانی که علی‌اکبر تنها ده سال داشت پدرش در بروجرد فوت کرد. دهخدا آموزش را نزد دوست خانوادگی‌شان «غلام‌حسین بروجردی» آغاز کرد و نزد او تحصیلات قدیمی آموخت. دهخدا نزد بروجردی زبان عربی و علوم دینی را فراگرفت.

او بارها در زندگی‌اش آموخته‌های علمی‌اش را مدیون و مرهون بروجردی دانست. چند سال بعد مدرسه‌ی سیاسی در تهران دایر شد که دهخدا در آن مدرسه به تحصیل پرداخت و زبان فرانسه را فراگرفت. معلم ادبیات این مدرسه «محمدحسین فروغی»، موسس روزنامه‌ی «تربیت» و پدر ذکاء‌الملک فروغی بود

که بعضی اوقات تدریس کلاس ادبیات را بر عهده‌ی دهخدا می‌گذاشت. از آن‌جا که خانه‌ی دهخدا در همسایه‌گی منزل شیخ هادی نجم‌آبادی بود، وی از درس او نیز بهره می‌جست. در همین زمان دهخدا جذب وزارت امور خارجه شد و در سال ۱۲۸۱ و در حالی که ۲۴ سال داشت، معاون‌الدوله غفاری که به وزیر مختاری ایران در کشورهای بالکان رسیده بود

دهخدا را با خود به اروپا برد و دهخدا حدود دو سال و نیم در اروپا اقامت گزید و در آنجا علاوه بر تکمیل زبان فرانسه به اندختن دانش جدید نائل آمد.بازگشت دهخدا مصادف شد با آغاز دوران مشروطیت. او در سال ۱۲۸۶ شمسی با هم‌کاری جهانگیر خان شیرازی و قاسم‌خان تبریزی، در این زمان روزنامه‌ی «صور اسرافیل» را منتشر کردند.

«صور اسرافیل» از جراید مشهور و مهم و تاثیرگذار عصر مشروطیت محسوب می‌شود که شماره‌ی نخست آن در ۱۴ دی‌ماه ۱۲۸۶ شمسی انتشار یافت. جذاب‌ترین بخش این روزنامه ستون فکاهی آن محسوب می‌شد که تحت عنوان «چرند و پرند»، به قلم خود دهخدا منتشر می‌شد. «چرند و پرند» در قالب داستان کوتاه، اعلامیه و گزارش خبری و مانند این منتشر می‌شد.امضای دهخدا در این نوشته‌ها «دخو» بود که مخفف دهخدا محسوب می‌شد.

«قطعه‌های چرند و پرند دهخدا نه تنها نوع (genre) جدیدی به ادبیات فراسی افزودند، بل‌که سبک نگارش تازه‌ای نیز آفریدند که نویسندگان بعدی با اشتیاق اقتباس کردند و هنوز هم دارای نفوذ شایان است.

البته نمونه‌هایی از شیوه‌ی طنزآمیز در کارهای نویسندگان قدیم ایرانی یافت می‌شود، ولی این‌‌ها معمولا هدف شخصی دارند و آمیخته با بدگویی‌های رکیک، در واقع گونه‌ای دشنام شاعرانه به شمار می‌روند. طنز دهخدا به راستی تازگی داشت چون نه تنها نهادهای پابرجا را به باد تمسخر می‌گرفت،

بل‌که معیاری هم برای واقع‌گرایی اجتماعی – در نثر نه شعر- به دست می‌داد. دهخدا با رشادت و بدون انگیزه‌ی شخصی این سلاح جدید را به کار بست و تمامی عناصری را که در نظر آزادی‌خواهان عصر سد راه پیش‌رفت جامعه بودند مسخره و رسوا کرد: از حمله محمدعلی شاه که سرگرم توطئه بود تا مشروطیتی را که پدرش همین اواخر توشیح کرده بود براندازد؛

 

درباریان و وزیران فاسد که به ظاهر مجلس ملی را می‌ستودند ولی در باطن می‌کوشیدند مصوبات آن‌را خنثا سازند؛ و آخوندهای متعصب که زبان قلمبه‌سلمبه و آکنده از ترکیبات عربی آن‌ها به ویژه تبحر هزل و هجو دهخدا را برمی‌انگیخت.دهخدا خوب می‌دانست که در حمله به این عناصر می‌تواند به شوخ‌طبعی و تیزذهنی مردمانش تکیه کند.»

 

(حسن کامشاد، پایه‌گذاران نثر جدید فارسی، نشر نی، ص ۶۷) این‌گونه شد که دهخدا مورد غضب محمدعلی شاه قرار گرفت و اگر نبود کمک سفارت انگلستان در امان‌گرفتن برای او، سرنوشتی چون جهانگیرخان شیرازی نصیبش می‌شد. محمدعلی شاه پیش از به توپ بستن مجلس درخواست تبعید جهانگیر خان به همراه سیدجمال‌الدین واعظ، ملک‌المتکلمین

و سید محمدرضا مساوات را کرد که با مخالفت مجلس رو‌به رو شد. پس از این‌که محمدعلی شاه مجلس را به توپ بست جهانگیر خان به همراه گروهی دیگر از مشروطه‌خوان دستگیر شد و به همراه ملک‌المتکلمین در باغ شاه کشته شد.« پس از انحلال مجلس به امر محمدعلی شاه، دهخدا و گروهی از ایرانیان آزادی‌خواه دیگر به اروپا تبعید شدند

 

و دهخدا کوشید انتشار صور اسرافیل را در سوئیس از سرگیرد ولی موفق به نشر بیش از سه شماره نشد. آن‌گاه به استانبول سفر کرد و به یاری شماری از ملیون ایرانی روزنامه‌ی جدید به نام «سروش» انتشار داد که پانزده شماره‌ی آن منتشر شد. پس از سقوط محمدعلی شاه، دهخدا از دو حوزه‌ی تهران و کرمان به نمایندگی مجلس انتخاب شد

 

و به درخواست مصرانه ی آزادی‌خواهان و مشروطه‌‌طلبان به وطن برگشت و کرسی خود را در مجلس شورای ملی احراز کرد. پس از جنگ جهانی اول، دهخدا به مقاماتی در حکومت و خدمات دولتی، از جمله ریاست دانش‌کده‌ی حقوق و علوم سیاسی، رسید. بقیه‌ی عمر او کاملا وقف تحقیق و مطالعه شد.» ( همان، ص ۶۶) در شماره‌ی سوم در غربت، دهخدا مسمط معروف خود «یاد آر ز شمع مرده یاد آر» که جهت یادبود میرزا جهانگیر خان شیرازی سروده بود منتشر کرد.
 

lematworks: “ Produced by LEMAT WORKS Future Galaxy1 / Comet infinity / Fallin Love / Portfolio ”

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifv http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifv http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif vhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifv http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif vhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif vhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif 

«ای مرغ سحر! چو این شب تار

بگذاشت زسر سیاهکاری

وز نفحه‌ی روح‌بخش اسحار

رفت از سرخفتگان خماری

بگشود گره ز زلف زرتار

محبوبه نیلگون عماری

یزدان به کمال شد پدیدار

و اهریمن زشت‌خو حصاری

یادآر زشمع مرده! یادآر!

ای مونس یوسف اندر این بند!

تعبیر عیان چو شد تو را خواب،

دل پر ز شعف، لب از شکر خند

محسود عدو، به کام اصحاب

رفتی بر یار و خویش و پیوند

آزادتر از نسیم و مهتاب

زان کو همه شام با تو یک چند

در آرزوی وصال احباب

اختر به سحر شمرده، یادآر!» الی آخر

 

 او خود را وقف کارهای علمی و ادبی و تحقیقی کرد. او مدتی ریاست دفتر وزارت معارف و پس از آن ریاست تفتیش وزارت عدلیه (وزرات دادگستری بعد) را عهده‌دار شد. در سال ۱۳۰۶ دهخدا ریاست مدرسه‌ی

 

سیاسی که به مدرسه‌ی عالی حقوق و علوم سیاسی تغییر نام یافته بود را بر عهده گرفت و تا ۱۳۳۰ در این پست باقی ماند. در همین سال از خدمات دولتی بازنشسته شد و یکسره به کار «لغت‌نامه» پرداخت. در همین دوره بود که در جواب برخی دوستان که از او خواسته بودند که سبک آن‌چه در صور اسرافیل منتشر می‌کرد شعر و نثر بسراید و بنویسد

گفت: «در این زمانه بسیارند کسانی که حاضرند وقت و نیروی خود را صرف شعر گفتن و مقاله نوشتن و طبع و نشر آنها در روزنامه‌ها و مجلات کنند، ولی شاید کمتر کسی باشد که بخواهد و بتواند با تألیف آثاری مانند «امثال و حکم» و«لغت‌نامه» وظیفه‌ای دشوار و خسته‌کننده و طاقت‌سوز ولی واجب را تحمل نماید.»

 

(دیدار با اهل قلم، غلام‌حسین یوسفی، جلد دوم ۱۳۵۸) مقدمات تالیف و انتشار اثر سترگ و معروف دهخدا، لغت‌نامه، از اواخر دهه‌ی ۱۳۰۰ شمسی با هم‌کاری دولت وقت فراهم شد و اولین قراردادها بین وزارت معارف و دهخدا در سال‌های ۱۳۱۳ و ۱۳۱۴ تدوین شد و اولین مجلد لغت‌نامه در سال ۱۳۱۸ منتشر شد که مدتی نیز این کار از ادامه بازماند.
علی اکبر دهخدا مرد ادبیات و لغت ایران

پس از پایان جنگ جهانی دوم ایده‌ی لغت‌نامه به یک ایده‌ و خواست ملی تبدیل شد و سرانجام در سال ۱۳۲۵ با طرح پیشنهادی تعدادی از نمایندگان مجلس شورای ملی و تصویب طرح در مجلس، وزارت فرهنگ مسئولیت پیدا کرد که در تدوین لغت‌نامه مساعدت لازم را به انجام برساند. به این شکل شد که کار لغت‌نامه بر اساس یادداشت‌های

 

علامه دهخدا و فراتر از کار فردی دهخدا صورت گرفت و سازمان لغت‌نامه از آغاز تا پایان نشر آن با هم‌کاری تعدادی از لغت‌شناسان به این کار ادامه داد.معاونت اداره لغت‌نامه با دکتر محمد معین بود تا در سال ۱۳۳۴ مجلس شورای ملی اداره لغت‌نامه را از منزل علی‌اکبر دهخدا به مجلس منتقل ساخت و دهخدا،

دکتر معین را به ریاست اداره معرفی کرد و وصیت کرد که دکتر محمد معین مسئول کلیه‌ی فیش‌ها و ادامه‌ی کار تالیف و چاپ لغت‌نامه باشد. از آثار علی‌اکبر دهخدا می‌توان علاوه بر لغت‌نامه و امثال و حکم و چرند و پرند به تصحیح دواوین بسیاری از شاعران ازجمله ناصر خسرو، منوچهری، حافظ، مسعود سعد، سوزنی سمرقندی، فرخی سیستانی، و همین‌زور تصحیح لغت فرس اسدی اشاره کرد. از دهخدا دیوان شهری نیز باقی مانده است.
علی اکبر دهخدا مرد ادبیات و لغت ایران

 

سلوک عارف

در سلوکم گفت پنهان،عارفی،وارسته ای

نقد سالک نیست جزتیمار قلب خسته ای

از گلستان جهان،گفتم:چه باشد بهره؟گفت:

«دربهار عمر از ازهار حقیقت دسته ای»

از پریشان گوهران آسمان پرسیدمش

گفت:«عقدی از گلوی مهوشان بگسسته ای»

گفتم:«این کیوان به بام چرخ هرشب چیست؟»گفت:

«دیده بانی بر رصدگاه عمل بنشسته ای»

گفتم:«اندر سینه ها این توده دل نام چیست»

گفت:«از اسرار نهانی قسمت برجسته ای»

«روشنی در کاربینی؟»گفتمش ،فرمود:نی

غیربرقی ز اصطکاک فکر دانا برجسته ای

در نیازستان هستی بی نیازی هست اگر

نیست جز در کنج عزلت گنج معنی جسته ای

جبهه بگشا کز گشاد و بست عالم بس مرا

جبهه بگشاده ای بر ابروی پیوسته ای

دل مکن،بد، پاکی دامان عفت را چه باک

گر به شنعت ناسزایی گفت ناشایسته ای

گوهری غم نیست جز در بحر طوفانزای عشق

کیست از ما ای حریفان! دست از جان شسته ای؟.

 

 

 دهخدا در ۷ اسفندماه ۱۳۳۴ در سن ۷۷ سالگی در خانه‌ی مسکونی خود در خیابان ایران‌شهر تهران دار فانی را

 

وداع گفت. پیکر او در ابن بابویه و در مقبره‌ی خانوادگی به خاک سپرده شد

پس از درگذشت دهخدا، خانه‌اش تبدیل به دبستانی به نام خودش شد 

 

lematworks: “ Produced by LEMAT WORKS Future Galaxy1 / Comet infinity / Fallin Love / Portfolio ”

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif 

 

 

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درچهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۹ و ساعت 1:16 |

 

.​

 

 

Experiments In Processing.

Candle Art

 

 

 

 درباره میرزا حبیب قاآنی

زندگینامه قاآنی شیرازی، شاعر قرن ۱۳

 

Now imagine the brides and grooms coming out of there. :) What a view!   Gypsy Living Traveling In Style| Serafini Amelia| West End Sunset, Glasgow, Scotland

 

Loop City GIF by xponentialdesign - Find & Share on GIPHY

 

 

 

 

میرزا حبیب‌الله متخلص به قاآنی، فرزند محمّدعلی گلشن از شاعران و قصیده‌سرایان بزرگ دربار فتحعلی شاه، محمّدشاه و آغاز

پادشاهی ناصرالدین‌شاه قاجار بود. قاآنی در ۱۲۲۳ قمری در شیراز و در خانواده‌ای با ریشه ایل زنگنه کرمانشاه، چشم به جهان

گشود. در هفت سالگی یتیم گردید و تحصیلات مقدماتی را در همان شیراز فرا گرفت و در اوایل جوانی عازم مشهد شد تا در آنجا به

ادامه تحصیل بپردازد و میدان تازه‌ای برای کسب معاش پیدا کند. پدر قاآنی، گلشن کرمانشاهی است و برادرزاده‌اش هم آیت‌الله میرزا

محمدتقی شیرازی مشهور به میرزای دوم شیرازی است. پسر قاآنی نیز شاعری با تخلص «سامانی» بوده که در ۱۲۸۵ ق از دنیا رفته 

 

قاآنی در ادبیات عرب و فارسی مهارت کافی یافت و به حکمت نیز علاقه سرشاری داشت و می‌توان گفت شهرت شاعری او لطمه به

شهرت او به عنوان یک حکیم دانشمند زده‌است. در حکمت او را همپایه ملاصدرا و حاج ملاهادی سبزواری و در شرعیات مرتضی

انصاری شمرده‌اند. از این رو فتحعلی‌شاه او را «مجتهدالشعراء» لقب داد و محمدشاه نیز قاآنی را «حسان‌العجم» می‌خواند، زیرا آنچنان

در قصیده سرایی توانایی داشت که مایهٔ شگفتی خوانندگان بود.

 

قاآنی شاید اولین شاعر ایرانی است که به زبان فرانسه تسلط داشت. همچنین در ریاضیات کلام و منطق نیز استادی مسلم به شمار

می‌رفت، ولی افسوس که برای مضامین اشعارش از آن همه علم و اطلاعات وسیع استفاده کافی نکرد و شعر را وسیله‌ای برای

ارتزاق و تفنن می‌دانست نه هنر.

 

قاآنی از لحاظ لفاظی و به کار بردن صنایع شعری و ابتکار در قوافی بی‌نظیر است. قاآنی علاوه بر دیوان اشعارش که در حدود هفده

هزار بیت است کتابی به نام پریشان به سبک گلستان در نثر نگاشته است. وی در سال ۱۲۷۰ در تهران بدرود زندگانی گفت و در حرم

 

شاه عبدالعظیم در ری به خاک سپرده شد.

 

 

 

دزد و خفته

دزدیبه خانه ای رفت ، جوانی را خفته ديد. پرده ای كه بردوش داشت بگسترد تا هرچه بايد در وی نهاده بر دوش كشد. جوان بغلتيد و در

ميان پرده بخفت. دزد هرچه گشت چيزی نيافت. چون مراجعت كرد كه پرده را بردارد و بيرون رود، جوان را ديد با هيبت شيران و هيبت

 

دليران در ميان پرده خفته است.

با خود گفت حالي مصلحت در آن است كه ترک پرده گويم تا پرده از روی كار نيفتد. پرده را به خانه بگذاشت و از خانه بيرون شد. جوان

آواز داد كه « دزدا» در را ببند تا كسي به خانه نيايد. دزد گفت: به جان تو در نبندم، زيرا كه من زيرانداز تو آوردم، باشد كه

 

ديگري رو انداز تو آورد!

 

 

Casitas Adorables de Hogares Frescos

 

 

 

 

چه شیرین گفت خسرو این عبارت
که نبود وصل شیرین بی‌مرارت

سرم را در ره وصل تو دادم
که بی‌سرمایه صعب افتد تجارت

سزد گر زندهٔ جاوید مانم
که مرگ آمد ندیدم از حقارت

مرا تهدید کشتن چون کند دوست
به عمر جاودان بخشد بشارت

برون نه از دل سوزان من پای
که می‌ترسم بسوزی از حرارت

که دارد فرصت خونخواری تو
که صدتن می کشی از یک اشارت

به زلف و خال و خط بردی دلم را
سپه را حکم فرمودی به غارت

مجو در گریه قاآنی صبوری
که نتوان کرد در دریا عمارت

♦♦♦♦

دل شکسته من آهش ار اثر دارد
دعاکنم که خدایش شکسته‌تر دارد

ز سیم اشک و زر چهره‌ام توان دانست
که شهر عشق گدایان معتبر دارد

مراست خانه بیابان و دل ز خون دریا
تو عشق بین که مرا میر بحر و بر دارد

دلم به زلف تو آهی کشید و جانم سوخت
درست شدکه به شب آه دل اثر دارد

به چشم سرمه کشد یارب این بلای سیاه
ز بهر مردم مسکین چه در نظر دارد

بدین امید دلم در رهت به خاک افتاد
که خم شود سر زلفت ز خاک بر دارد

چنین که زلف تو از ناز سر فکنده به پیش
محققست که بس فتنه زیر سر دارد

سخن ز سنبل و نرگس مگوی قاآنی
که زلف و چشم بتان حالت دگر دارد

♦♦♦♦

هرکس به هوای جان گرفتار
ما بی تو ز جان خویش بیزار

جا بی‌ تو کنم به خلد هیهات
دل بی‌تو نهم به عیش زنهار

جان بی‌تو به پیکرم بود تنگ
سر بی‌تو به گردنم بود بار

دلهای گشاده از غمت تنگ
جان‌های عزیز در رهت خوار

ابروی تو بر سرم کشد تیغ
مژگان تو بر دلم زند خار

ای تازه جوان که چون جوانی
رفتی و نیامدی دگربار

در سایهٔ زلف خط و خالت
مانند به شبروان عیار

در هند شنیده‌ام که طوطی
شکر شکنست و سرخ منقار

زانسان که خطت به سایهٔ زلف
پیرامن آن لب شکربار

زلفست فراز قدت آری
بر سرو بن آشیان کند 
مار

کویت به نگارخانه ماند

از حیرت طالبان دید

 

 

lh3.googleusercontent.com -MOL6MG0R83c WQDZ7Z9YaSI AAAAAAAADo8 iw-o7kBmHaAOEocZk9KI9E9Bp4HqVe8OQCJoC w401-h660 2017%2B-%2B1.gif

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Фотограф Лев Сердюков (Lev Serdiukov) - Мотыльки #1734729. 35PHOTO

 

 

 

 

 

 

 

هر جا حکایت از صنمی دلربا رود

از هر زبان بر او همه مدح و ثنا رود

 

در مسجدی که ساده‌رخی می‌کند نماز

صد دست بر فلک ز برای دعا رود

 

سر پیش‌ چشم من به حقیقت عزیز نیست

الا دمی که در سر مهر و وفا رود

 

این پنج روز عمر گرامی عزیز دار

با دوستان بهل که به صدق‌ و صفا رود

 

چون کس خبر ندارد از اسرار علم غیب

حیفست از آن نفس‌ که به چون و چرا رود

 

رویی گشاده دار و لبی بسته تا ز در

بیگانه آید ار به درون آشنا رو‌د

 

تیرم بزن بکش که خطا نیست مرگ من

مرگ من آن دمست که تیرت خطا رود

 

بر صورتت مگر در و دیوار عاشقند

کز هرکجا روم هه ذکر شما رود

 

بر گنج طلعت تو اگر بنگرد گدا

چون از مقابل تو رود پادشا رود

 

از خاطرم نمی‌رود آن ساق سیمگون

مشکل خیال سیم ز یاد گدا رود

 

زلفت چو ما نگون و پریشان و درهمست

آشفته روز آنکه تو را در قفا رود

 

خوابم ز چشم رفت و دل از دست و جان ز کف

بر من ز یک نیامدنت تا چها رود

 

دور از تو شخص من پر کاهی فزون نبود

وانهم به باد رفت کنون تاکجا رود

 

مشتاق روی دوست نخواهد به غیر دوست

کان مدّعیست کش سخن از مدعا رود

 

گر خاک پارس‌ شد همه دریا عجب مدار

زین آبهای شور که از چشم ما رود

آثار او 

قصاید

غزلیات

مسمطات

ترکیب‌بندها

ترجیع‌بند

مثنوی

قطعات

رباعیات

 

 

سبک و سیاق شعری قاآنی 

قاآنی در انواع شعر به خصوص ترکیب بند و مسمط مهارت دارد. هنر بزرگ او در پرداختن مسمط های روان و زیباست. او در قالب مسمط های منوچهری مضامین دلپذیری سروده که بیشتر بکر و ناشنیده است. قصاید او که در مدح محمد شاه و پسرش ناصرالدین شاه و بزرگان آن عهد است، از نظر ادبی شایسته بررسی زیادی نیست، اما تشبیت و تغزل هایی که در صدر قصاید او آمده، رنگ هنری خاصی دارد و بیشتر مناظر بدیع و شگرفی را که از زندگانی گرفته شده است با قلمی قادر تصویر و رنگ آمیزی می کند. هرچند در غزل، او بیشتر به غزلیات سعدی نظر دارد و گاه ابیاتی از شیخ را تضمین می کند اما هرگز غزل های او به پای دیگر اشعارش نمی رسد.

وی در سرودن قطعات و به کاربردن زبان عامیانه به ویژه در قطعه کوتاه هزل آمیزی که پیرمرد و طفلی الکن با هم گفت وگو می کنند، به انوری نظر داشته است:

پیرکی لال سحرگاه به طفلی الکن
می‌شنیدم که بدین نوع همی راند سخن

کای ز زلفت صصصبحم شاشاشام تارک
وی ز چهرت شاشاشامم صصصبح روشن

تتتریاکیم و بی شششهد للبت
صصبر و تاتاتابم رررفت از تتتن

طفل گفتا مَمَمَن را تُتُو تقلید مکن
گگگم شو ز برم ای کککمتر از زن

مممی‌خواهی ممشتی به ککلت بزنم
کهبیفتد مممغزت ممیان ددهن

پیرگفتا وووالله که معلومست این
که که زادم من بیچاره ز مادر الکن

هههفتاد و ههشتاد و سه سالست فزون
گگگنگ ر لالالالم به‌خخلاق ز من

طفل گفتا خخدا را صصدبار ششکر
که برستم به جهان از مملال و ممحن

مممن هم گگگنگم مممثل تتتو
تتتو هم گگگنکی مممثل مممن

با اینکه قاآنی از متقدمان تقلید می کرد، نمی توان او را از لحاظ سبک در طبقه سروش اصفهانی، صبای کاشانی و فتح الله خان شیبانی، قرار داد. بلکه خود سبک مخصوصی داشت که پس از وی سال ها مورد تقلید بعضی شاعران بود. خصوصیت مومی و نظر گیر سبک قاآنی بازی با کلمات و قدرت در نوعی لفاظی و ایراد کلمات مطنطن است، اما از نظر معنی در شعر او چندان تازگی و ابداعی دیده نمی شود. قاآنی علاوه بر زبان مادری، زبان عربی و ترکی را نیز می دانسته و نخستین شاعر فارسی زبانی است که با زبان فرانسه آشنایی داشت، گذشته از دیوان اشعار کتابی به نام پریشانی به سبک گلستان از او یادگار مانده است.

 

 

 

 

 

Triple Toned Tulips

 

 

 

اثر نثر او همچنان که گفته شد؛  کتابی است با عنوان پریشان که تقلیدی ناشیانه از گلستان سعدی است اما پرده دری او از ارزش و اعتبار این اثر نیز به میزان زیادی کاسته است. قاآنی این کتاب را به خواهش یکی از بزرگان و به نام محمد شاه قاجار در ۱۲۱۵ خورشیدی تألیف کرده که حاوی ۱۲۱ حکایت متنوع بزرگ و کوچک است و با یک فصل در نصیحت به پادشاهان خاتمه می یابد. لحن عمومی این کتاب، به قصد تعلیمات است و مؤلف می خواسته تا از همه حکایات آن نتیجه های اخلاقی بگیرد اما نه تنها هیچ نتیجه اخلاقی از آنها گرفته نمی شود؛ بلکه بسیاری از حکایت های آن، بسیار بی پرده و بی ادبانه است. حکایت های دیگری هم که تا حدی مؤدبانه نوشته شده؛ بیشتر موضوعاتی پیش پا افتاده و مبتذلی است که پیش از او بارها با عباراتی شیواتر و فصیح تر گفته و نوشته شده است.
دیوان قاآنی چندین بار در تهران، تبریز و هندوستان چاپ شد. نخستین بار، برگزیده ای از اشعار قاآنی در زمان زنده بودن این شاعر در هندوستان چاپ و بعد از آن، هر چند سال یک بار در نواحی مختلف ایران و هند به صورت کامل تر منتشر و اشعاری که در میان مردم پراکنده بود، جمع آوری و بر آن افزوده شد. نخستین چاپ کامل و منقح دیوان قاآنی در ۱۲۳۷ خورشیدی؛ یعنی چهار سال پس از مرگ شاعر در تهران انجام شد. مسؤول چاپ این دیوان،  جلال الدوله از شاهزادگان قاجار بود که خود طبع شعر داشت و در شمار غزلسرایان خوب فارسی زبان بود و در شعر «جلال» تخلص می کرد. این دیوان به خط میرزا محمدرضا کلهر از استادان خط آن زمان تحریر شده بود و کامل ترین دیوان قاآنی است که نزدیک به ۲۱ تا ۲۲ هزار بیت را شامل می شود اما بی تردید هنوز مقدار زیادی از اشعار او گردآوری نشده است.  

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درجمعه ۹ آبان ۱۳۹۹ و ساعت 14:41 |


Powered By
BLOGFA.COM


Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
خطاطي نستعليق آنلاين





کتابخانه گنجور